۱۳۹۸ اسفند ۲۴, شنبه

داستان سکسی با عکس خفن پلنگ

داستان سکسی با عکس خفن


افزودن برنگاشت





عجب کونی میده این پلنگ


داستان سکسی در ادامه هست



اسم من سیمین 29 سالمه و 4 ساله كه ازدواج كردم اون موقع كه دختر خونه بودم همیشه تو خونه آزاد میگشتم مخصوصا موقعی كه بابا خونه نبود آخه اون بعضی وقتا گیر میداد كه جلوی امین مراعات كنم امین دادشمه 6 سال از من كوچیك تره خیلی خوشگله و خوش هیكله خیلی از دوستام طلبه بودن باهاش دوست بشن بعضی وقتا از حموم كه میومدم بیرون میدیدم لباسم رو كه آماده كردم جا به جا شده میدونستم كار امینه ولی به روش نمی آوردم یه بار هم كه فكر كرده بود من خوابم اومده بود تو اتاقم گوشه پتو رو بلند كرده بود داشت به پاهام نگاه میكرد صدای نفسش رو میشنیدم هم خنده ام گرفته بود هم نمیخواستم بهش زیاد رو بدم ولی گاهی هم بهش حال میدادم مثلا میگفتم بیا من رو ماساژ بده میفهمیدم كیف میكنه چند بارم كیرش بزرگ شده بود كه من دیدم ولی چیزی بهش نگفتم خلاصه كه امین از هر موقعیتی برای دید زدن من استفاده میكرد منم زیاد بهش سخت نمیگرفتم یه بار از توی كمدش یه فیلم سكسی پیدا كردم كره خر عجب فیلمی داشت حسابی خوشم اومده بود از فیلمه یه بار مسافرت رفتیم چون همه تو یه اتاق خوابیده بودیم امین كنار من بود وسط شب داشت با كونم بازی می كرد كه از خواب بیدار شدم ولی نفهمید تا اینكه دیدم دامنم رو زد بالا و كیرش رو گذاشت لای كونم و یه كم تكون تكون داد بعدم آبش رو ریخت و كثافت همونجوری شرتم رو كشید بالا پشتش رو كرد خوابید كه فرداش مجبور شدم برم حموم اینا گذشت تا اینكه من شوهر كردم شوهرم تو یه شركت كار میكرد گاهی مجبور بود بره ماموریت برای همین نزدیك خونه بابام خونه گرفتیم و هر موقع اون می رفت امین شب میومد پیشم یا من میرفتم اونجا.
تو یكی از این ماموریتا احسان مجبور شد یك ماه بره خارج از كشور خیلی حالم گرفته بود یه هفته آخر قبل از رفتنش هر شب برنامه داشتیم مثلا میخواست تو رفتنش به من سخت نگذره نگو من بد عادت شده بودم یه هفته بعد از رفتنش یه شب امین اومد كه پیش من بخوابه هر موقع میومد رو تخت كنار من میخوابید ولی دیگه كاری به كار من نداشت ولی اونشب من بدجوری حالم خراب بود غروبش هم یه كم این شبكه پر بركت اسپایس رو نگاه كردم دیگه بد تر شده بودم قبل از اومدن امین یه حموم رفتم كه حالم بهتر شه ولی نشد كه نشد امین اومد مامانم برامون شام داده بود شام خوردیم و یه كم ماهواره نگاه كردیم من گفتم من میرم بخوابم تو هم هر وقت خواستی بیا رو تخت دراز كشیدم یاد كارهای امین افتادم یه فكری مثل برق از ذهنم گذشت بلند شدم زود یه لباس خواب پوشیدم و زیرش فقط یه شرت پام بود 20 دقیقه گذشت كه دیدم امین تلویزیون رو خاموش كرد فهمیدم داره میاد بخوابه خودم رو زدم به خواب از قصد پتو رو هم از روی زدم كنار تو اتاق یه شب خواب روشن بود معلوم بود من چی تنمه امین كه اومد انگار نفهمید اومد كنارم خوابید یه دفعه دیدم گفت اوه اوه بعد آروم گفت چه بدنی كوفتت بشه احسان این آبجی مارو مفت مفت میكنی خندم گرفت به زور خودم رو نگه داشتم پاهام رو تو شكمم جمع كردم كه كونم بیشتر بره سمتش دیدم آروم دستش رو گذاشت روی كونم و یه كم مالید بعد وقتی فكر كرد من خوابم دستش رو انداخت روم و پستونم رو گرفت و آروم گفت جون عجب هلویی یه كم مالید كیرش رو هم چسبونده بود به كونم.
یه كم گذشت دیدم ازم فاصله گرفت ولی خیلی زود دوباره چسبید به من بله آقا شلوار و شرتش رو درآورده بود لباس خواب منم كه كوتاه بود بالا هم رفته بود شرتم رو هم امین پائین كشید و كیرش رو چسبوند به كونم اینبار مثل مسافرتمون نبود چون من مزه سكس رو چشیده بودم و بد جوری هوس كرده بودم از داغی كیرش خیلی خوشم اومد یه كم كه گذشت یه دفعه برگشتم سمتش نزدیك بود پس بیافته زبونش بند اومده بود چشماش داشت از كاسه در میومد گفتم چیه چرا ترسیدی مگه چی شده داداش جون گفت سیمین … گفتم چیه نترس من كه ناراحت نشدم تازه خوشم هم اومد چون احسان نیست منم هوس كردم ادامه بده داداش گلم بعد بدون اینكه بذارم حرف بزنه لبم رو گذاشتم روی لبش و شروع كردم به خوردن یه كم گذشت اونم راه افتاد توله سگ خیلی وارد بود از احسان بهتر لبم رو میخورد دستشم گذاشته بود روی كونم و میمالید هر دو به پهلو خوابیده بودیم و امین موقع مالیدن كونم من رو به خودش فشار میداد كه كسم بچسبه به كیرش منم كه منظورش رو فهمیدم خودم كمكش كردم اولین باری كه با كیرش كسم رو لمس كرد لبام رو گاز گرفت تو همون حالت یه اومممممممممممممممم گفت منم لای پام رو باز كردم كه قشنگ كیرش بخوره به كسم.
تو همون حالت لب تو لب امین خودش رو تكون میداد بعد با دستش شروع كرد به مالیدن پستونام وای كه چه خوب اینكارهارو انجام میداد لبش رو از لبم جدا كرد شروع كرد به خوردن پستونام با دستش كسم رو میمالید انگشتش رو می كرد تو كسم من دیگه كنترلی به خودم نداشتم و شروع كردم به ناله كردن امین من رو به كمر خوابوند خودش خوابید روی من از گردنم شروع كرد به خوردن اومد پائین یه مكث كوتاه سر پستونام كرد بعد بازم رفت پائین یه كمی به نافم زبون زد كه من قلقلكم گرفت آروم آروم رفت پائین و رسید به كسم اولش با ملایمت زبونش رو میمالید به كسم ولی بعد از چند لحظه حركاتش سریع شد و همش زبونش رو به لای كسم میمالید و اوم اوم میكرد با دستشم پستونام رو چنگ میزد منم دیگه داشت اشكم در میومد بهش گفتم بسه بیا بكن توش گفت نه اول باید با زبونم آبت رو بیارم بعد شروع كرد دوباره به خوردن كسم زبونش رو میكرد تو كسم دماغش میخورد به تاجكم وای كه چه حالی میداد دیگه نتونستم خودم رو نگهدارم با صدای بلند شروع كردم ناله كردن وایییییییییییییییییی آخخخخخخخخ آیییییییییییییی بخخخخخووووووووورررر بببببببخخخخوووووووووورررررررررر آآآآآآآآآآیییییییییییییی و اورگاسم شدم خیلی به من مزه داده بود امین رو كشیدم روی خودم ازش یه لب گرفتم بعد اون رو خوابوندم روی تخت خودم مثل آدمهای گرسنه شروع كردم به ساك زدن كیرش وای با این سن و سالش چه كیری داشت نوش جونش بشه اونی كه زنش میشه كیرش از كیر احسان درشت تر بود حسابی براش ساك زدم امین طوری من رو نشونده بود كه خودش بتونه با انگشت كسم رو بماله با این كارش منم وحشیانه تر براش ساك میزدم كه دیدم سرم رو از كیرش جدا كرد گفت بسه سیمین الان آبم میاد گفتم خوب بیاد گفت نه میدونی چند ساله من تو كف این و كس و كونتم باید امشب با كیرم بهشون حال بدم من رو خوابوند روی تخت به كمر مچ پام رو گرفت برد بالا فكر كردم میخواد بذاره روی شونه هاش ولی دیدم پاهام رو گذاشت كنار سرم نفسم بند اومده بود بعد كیرش رو گذاشت جلوی كسم و در عرض چند ثانیه تموم كیرش رو تو كسم جا داد وقتی دید من سختمه پاهام رو ول كرد یه كم نفس كشیدم بعد شروع كرد تلنبه زدن صدائی راه افتاده بود تو اتاق معركه.
یه كم كه كرد گفت سیمین خوب میكنمت گفتم آررررررررررهههههههه بكن میگفت میخوام بگامت میخوام جرت بدم آبجی جون بعد تند تر كیرش رو تو كسم میكرد حس میكردم كیرش تا نافم میاد یه كم گذشت گفت سیمین میخوام كونتم بكنم گفتم نه امین دردم میاد هر چی اصرار كرد بهش این اجازه رو ندادم چون زنایی كه از كون سكس دارن كوناشون خیلی بزرگه و تو لباس مجلسی خیلی زشته من به احسان هم اجازه ندادم كیرش رو تو كونم بكنه امین كه دید موفق به این كار نمیشه من رو به حالت سجده خوابوند و كیرش رو از پشت كرد تو كسم با گفتن جون چه كسی داره آبجی سیمینم شروع كرد به تلنبه زدن با دستش پستونام رو میمالید خودم هم با تاجكم بازی میكردم نزدیكای اورگاسم دومم دیدم صدای نفسهای امین بلند شد منم تند تر تاجكم رو مالید هر دو در حال انفجار بودیم گفت سیمین كجا بریزم منم گفتم همونجا تو كسم اونم با یه تكون تموم آبش رو تو كسم خالی كرد و تو كسم داغ داغ شد انگار آبش جوش اومده بود بعد امینشروع كرد به آههههههههههه كشیدن منم همزمان با امین اورگاسم شده بودlدیگه دستم خسته شده بود خوابیدم روی تخت امین هم افتاد روم تو همون حالت خستگی و بی حالی گفت سیمین حامله نشی كار دستمون بدی گفتم نترس الان بلند میشم قرص میخورم یه خنده كرد گفت دستت درد نكنه.

گفتم دست تو هم درد نكنه داداش جون گفت سیمین به من نگو داداش از این به بعد به اسم صدام كن گفتم چرا گفت آخه كدوم خواهر برادری با هم از اینكارا میكنن كه ما كردیم گفتم عذاب وجدان داری گفت آره گفتم بی خود تو باعث شدی كه من نرم به غریبه ها كس بدم گفت یعنی اینقدر حشری هستی كه نمیتونستی جلوی خودت رو بگیری گفتم پس چی میخواستم زیاد به خودش عذاب نده بعد بلند شدیم خودمون رو تمیز كردیم رفتیم دستشویی و اومدیم لباس پوشیدیم اول امین رفت تا من از دستشوئی بیام دیدم امین رو تخت خواب خواب انگار چند ساعت بود خوابیده بود منم دیگه حموم نرفتم كنارش خوابیدم صبح امین رفت خونه منم رفتم حموم ولی امین از حركاتش معلومه كه از این اتفاق خوشحال كه نیست هیچ یه كمی هم ناراحته.

۱۳۹۸ اسفند ۱۷, شنبه

کیر تو کون متحرک







marnie (pokemon 
 2 این داستان اصلا سکسی نیست داستان یک زندگیه و جنبه سکسی نداره 2 با نور آفتابی که به چشمم می زد از خواب بیدار شدم گوشیم رو از زیر بالشتم در اوردم ساعت 11 بود سرم رو بر گرداندم و به مردی که دیشب را باهاش گذارنده بودم نگاه کردم حس نفرت تمام وجودم را پر کرده بود هم از اون هم از خودم آروم بلند شدم شرت و کرستم رو که روی زمین افتاده بود برداشتم خرامان خرامان به سمت حمام رفتم وارد حمام شد دوش آب را باز کردم آب داغ پوستم رامی سوزاند ولی توجهی نمی کردم داشتم خودم رو با آب داغ مجازات می کردم به هرزگی خودم فکر می کردم به این که چرا سهم من هم فاحشگی شده و مجبورم با مردان غریبه هم خواب شم در همین حال دو قطره اشک روی گونه هایم سر خورد د وش را بستم و کنج حمام دو زانو در بغل آرام گریه میکردم و خودم را لعنت می کردم چند دقیقه به همین منوال گذشت بلند شم صورتم و لباس زیر هایم را شستم و از حمام خارج شدم به اتاق برگشتم آب از بدنم چکه میکرد از داخل کیفم حوله دسته کوچکم را در آوردم و خودم را خشک کردم نگاهم دوباره به آن مرد افتاد هنوز غرق در خواب بود به کارم ادامه دادم شورت کرستم را عوض کردم رنگ لیمویی را خیلی دوست داشتم احساس می کردم رنگ شانسمه وقتی پوشیدمش صدای خواب آلودی گفت صبح بخیر داری میری به حالت مسخره گفتم نه می خوای بازم بمونم آره بمون یه شب دیگه چه اشکالی داره پولشم میدم ولی موضوع پول نبود از بوی منزجز کننده ای که بدنش میداد متنفر بودم زیر بغلش پر ازموی های پیچ و تاب خورده بود که حالم را بهم میزد گفتم نه کار دارم میرم و به سراغ آینه ای که در راه رو قرار داشت رفتم و مشغول آرایش شدم رژ صورتیم را روی لب هام کشیدم و بعد خط چشمم رژ گونه مژه ی مصنوعی موهایم را سشوار کردم و شانه زدم موهایم صاف صاف شده بود و با یک کش به حالت دم اسبی بستم ناخن هایم را لاک صورتی زدم دستانم تاب میدادم تا خشک شوند سرم پایین بود که دستی را روی شانه ام حس کردم و گفت اینم پولت دستش را از روی شانه ام برداشتم پول را گرفتم تشکر کردم سرش را پایین آورد تا لب هایم را ببوسد که بوی تعفن دهنش حالم را بد کرد نا خداگاه دستم به سمت بینی ام رفت که خودش عقب رفت و با خجالت گفت ببخشید من هم بریده بریده گفتم ببببخشید دست خودم نبود هرچه زود تر می خواستم از آن خانه بیرون بروم فضای آلوده و کثیفی داشت معلوم بود ماه هاست که رنگ جارو برقی و گردگیری ندیده و داخل آشپز خانه تلنباری از ظرف های کثیف داخل سینک خودنمایی می کرد به اتاق برگشتم که لباس هایم را بپوشم مانتوی کرم رنگم را از روی چوب لباسی برداشتم تنم کردم دکمه هایش را بستم و ساپورت مشکی ام که از زیر ران های سفیدم خودنمایی می کرد پوشیدم کیف و موبایلم را برداشتم شال کرم رنگم را هم به سرم انداختم و از اتاق بیرون رفتم خواستم در اصلی خانه را باز کنم که آن مرد گفت شیلا خانوم صبر کن دارم صبحانه آماده می کنم من که کلافه شده بودم از اصرار های بی موردش گفتم نه خداحافظ در را باز کردم و محکم بستم حوصله نداشتم تا آسانسور بالا بیاید از پله ها پایین رفتم تند می رفتم دوبار هم نزدیک بود به زمین بخورم بالاخره از آن خانه تهوع آور بیرون آمدم آه ه هوای آزاد البته هوای آلوده تهران بالاخره بهتر از آن خانه بود کمی راه رفتم تا به خیابان اصلی برسم خیلی شلوغ نبود فاحشه های دیگه ای رو می دیدم که اون ها هم دنبال مشتری بودن به آن ها نگاه میکردم که یک لامبورگینی قرمز رنگ جلوی پایم ایستاد و شیشه دودی اش را پایین و گفت بیا بالا نگاهیی به راننده انداختم سنی نداشت خیلی بود 17 سال پس گواهینامه هم نداشت با عصبانیت گفتم برو بچه برو بابا چه خودشم می گیره جنده خیابونی و گازش را گرفت و رفت و من دوباره در افکار خودم غرق شده ام تا این که یک پورشه جلویم ترمز کرد راننده اش حدودا یک پسر 26 27 ساله بود با یک ته ریش موهای صاف خوش حالت که بغلش هایش را زده بود عینک آفتابی که با صورتش کاملا تناسب داشت و یک کت اسپرت آبی رنگ که زیرش یک تی شرت سفید پوشیده بود و شلواری سفید پایش بود و گفت بفرما خانومی از شنیدن کلمه خانومی لذت می برم من هم در ماشین را باز کردم و نشستم وای بوی ادکلن تلخش فضای ماشین را پر کرده بود لحظه چشم هایم را بستم که با صدای مردانه قشنگی گفت سلام خانومی اسمتون چیه شیلا هستم شما چطور من ارشادم سی سالمه و شما چند سالتونه واقعا بهش نمی خورد من هم سی سالمه خوشبختم همچنین جالب بود هیچ صحبتی نمی کرد که شبی چقدر می گیری که ادامه داد چند وقت این کارو می کنی پنج سالی میشه چرا این کار رو می کنی نمی دونم چرا بی اختیار جواب سوال ها شو میدادم گفتم بعد از مرگ مادرم من تنها شدم پدرم که خیلی سال پیش ما رو ترک کرد الانم نمی دونم کجاست مادرم از راه روضه خونی پول در میورد من که نه صدا داشتم نه علاقه شروع به تن فروشی کردم داستان غم انگیزیه من ناخداگاه گریم گرفتم اشک هام جاری شد که دیدم دستشو گذاشت دور گردنم و منو کشید سمت خودش سرم رو بوسید و گفت گریه نکن خانمی همه چی درست می شه هق هق کنان گفتم آخه کی نجات پیدا می کنم خستم کلافه ام نجات پیدا می کنی فقط یه سوال می پرسم جواب بده ایدز داری نه آخرین بار هفته پیش چک کردم سالم بودم خوب بریم آزمایش بده چطور آخه چرا تو بیا بده خانومی تو راه از زندگیم پرسید در مورد پدرم تحصیلاتم و من هم با حوصله جواب میدادم بالاخره رسیدیم به آزمایشگاه چون بیمه نبودم باید آزاد پرداخت می کردم که ارشاد دستمو گرفت گفت اجازه بده من حرف بزنم جلوی پیشخوان بودیم که ارشاد گفت خانم یه آزمایش فوری می خوایم چه آزمایشی ایدز بشینید صداتون می کنیم باشه رفتیم روی دوتا صندلی پلاستیکی آبیه سفت نشستیم آزمایشگاه شلوغ بود نیم ساعت نشسته بودیم که صدام کردن برم داخل آزمایش بدم زنی که می خواست ازم خون بگیره با نفرت بهم نگاه می کرد من هم نگاهم رو دزدیدم و سرنگ رو با نفرت خاصیی فرو کرد دردم گرفت ولی دم نزدم که با صدای ضمختی گفت برو دوس

۱۳۹۸ بهمن ۳۰, چهارشنبه

داستان سکسی ,گاییدن



اسمم نازلی22ساله با اندامی کاملا سکسی و قدی بلند قیافمم مناسبه نه خیلی خیلی خوشگلم نه خیلی زشتم من از بچگی عاشق سکس و جنده شدن بودم تا این که تو سن14سالگی شروع کردم به دوست شدن با پسرا و لاس زدن با پسرای زیادی دوست شدن تا اینکه تو سن17سالگی با یه پسر26ساله که فوق العاده خوشتیپ و خوش اندام بود دوست شدم میلاد عاشق سکس بود یه روزی گذشت و منو دعوت کرد خونه ش منم حسابی صاف کردم خودمو رفتم چند دقیقه گذشت که و میلاد منو لخت کرد و شروع کردن به لب گرفتن و مالیدن کوس کونم اوووووففف چه حالی میداد یهو چهارتا پسر کیر به دست جلوم ظاهر شدن و 

شروع کردن به خندیدن منم که عاشق سکس گروپ بودم بخاطر همین اصلا ناراحت نشدم و کاملا برعکس خیلی خوشحال شدم نوبتی میومدن و کیرشونو میکردن تو دهنم و منم حسابی براشون ساک زدم و تخماشونو خوردم وای که چقد خوشمزه بودن همشون آب شونو ریختن تو دهنم و حسابی دهنم 

بوی آب کیییرر گرفته بود خوبوندنم رو زمین و دوتا شون افتادن جون کوس و کونم و کیرای دراز و کلفتشونو کردن تو کوسم ااااااخخخخخخخخ خیلی دردم اومد کوس کون من تنگ بود و کیرای اونا دراز و کلفت میلاد که کیرش تو کوسم بود گفت جووووووونننن جیغ بزن جنننندددده میخوایم جرت بدیم پارت کنیم کوسوووو داد بزن و من با این حرفا بیشتر حشری میشدم اون دوتای دیگه هم یکیشون کیرشو کرده بود تو دهنم و یکیشون با سینه هام ور میرفت میلاد و مهرداد داشتن تند تند تلمبه میزدن تو کوس و کونم تا اینکه مهرداد آبش اومد همه رو تو کونم خالی کرد و کنار رفت و آرمان اومد کرد تو کونم میلاد همچنان تلمبه میزد که آبش اومد و همه رو ریخت تو کوسم و گفت میخوام حاملت کنم جنننندددده میلاد کنار رفت و وحید اومد کرد تو کوسم وحید و آرمان حدودا چهل دقیقه تلمبه زدن تا اینکه آب شون اومد آرمان خالی کرد تو کونم و وحید خالی کرد رو ممه هام بعداز اون هفته ای یه بار بهشون میدم و قراره روز ده نفری با دوستاشون کوس و کونمو یکی کنن من عاشق کوس دادنم و از کیر سیر نمیشم .
مرسی  نازلی





۱۳۹۸ بهمن ۱۱, جمعه

خاطره سکسی با عکس متحرک




 روز جمعه . برای یه کاری رفته بودم انقلاب . خلاصه دم دمای ظهر داشتم
از جلوی دانشگاه تهران رد میشدم. نماز جمعه تموم شده بود و همه داشتن بر میگشتن .یه دفعه چشمم افتاد به یه کس تمیز و بچه مثبت. این کس با اون هایی که تا به حال کرده بودم کلی فرق داشت. این یکی چادری بود و تا به حال سبیلا شو حتی نزده بود . نمی دونم چرا یه دفه کونم خارید برم مخش رو بزنم. آقا ما گفتیم نگاه هم به ما نمیکنه . رفتیم جلو و بعد از کلی قر دادن و دلقک بازی مخش رو ریختم تو کاسه. خلاصه شماره رو دادیم و زدیم به چاک . اصلآ چشمم آب نمیخورد تماس بگیره . از اون روز به بعد دهن موبایل منو گایید. اسمش فاطمه بود و از اونجایی که آمار میداد از اون خونواده های خفن حزب ا… داشت .

 میگفت بابا ننش اجازه نمیدن از خونه بره بیرون میگفت درسش تموم شده و حتی توی عمرش با یه پسر درست و حسابی حرف نزده چه برسه با یکی دوست بشه.

خلاصه از اونجایی که من تخمام میخواره واسی این جور دختر ها شروع کردم به خر کردنش. خودمونیم ها این جور دختر ها خوب خر میشن . ما هم تا جایی میتونستیم روش کار کردم تا راضیش کردم یه تریپ قرار بزاریم بیرون. خلاصه قرار شد جمعه ی بعد یه جوری نماز جمعه رو دو در بزنه تا همدیگه رو ببینیم. جمعه بعد رفتم انقلاب تا دیدمش یهو کس خانوم شکفت اومد جلو . دستم رو طرفش دراز کردم اما یهو دیدم اخم کرد و گفت من دست نمیدم چون گناه کبیره هست. آقا ما رو میگی از همون لحظه تصمیم گرفتیم دهن خوشگل خانومو بگاییم. برای همین مجبور شدم از شیوه های درجه اول مخ زنی استفاده کنم. کلی باهاش صحبت کردم بد جوری عاشقش کردم . از اون روز به بعد فقط با تلفن با هم در ارتباط بودیم .کلی پشت تلفن گریه میکرد و میگفت از عاشقی داره میمیره . تا اینکه همین جمعه قبل یه تریپ تصمیم گرفتم بیارمش خونه ببینم چند زنه حلاجه .
فکر نمیکردم بیاد ولی مثل آب کیری که میپاشه اون هم پرید تو خونه. نماز جمعه رو دو در زده بود . وقتی اومد تو حتی چادر ش رو هم نکند ما هم یه جورایی بیخیال گاییدنش شده بودم پیش خودم میگفتم این بدبخت چه گناهی داره به همین زودی بی پرده بشه . اومد نشست رو کاناپه . من هم رسیور رو روشن کردم و نشستم کنارش . گفت: ببین محسن اصلآ فکر بد بدی به ذهنت نرسه من اصلآ از اون دختر ها نیستم که بدنم رو نا محرم ببینه. از ودکا و آبجو براش حرف زدم میگفت اصلآ تو عمرش این چیزا رو نشنیده چه برسه بخواد بخوره. تا اینکه نمیدونم چی شد خواست بزنم شبکه شو . من هم از خدا خواسته زدم شبکه شو سوپر. فکر میکردم ناراحت میشه . ولی خوشش هم اومده بود . برای چند لحظه سکوت حکمفرما بود. دیدم چهرش داره عوض میشه.کیر ما هم داشت شق میشد. هی میگفتم بابا محسن بیخیال تو توبه کردی ولی فشار کیر نمیذاشت. دستم رو حلقه کردم دور گردنش فکر میکردم ناراحت میشه ولی به روی خودش نیوورد.تازه فهمیدم خوشگل خانوم هم حشری شده.

کم کم لاله ی گوشش رو مالیدم. دیدم خودش رو زده کوچه علی چپ. گفتم فاطمه جون چادرت رو در بیار گرمت میشه ها. تو همون حس گفت : خودت درش بیار. من هم از خدا خواسته شروع کردم اولش چادرش رو در اووردم . کس خانوم هم فکر میکرد من نمیدونم همش چشم دوخته بود به تلویزیون. ما هم داشتیم عملیات انجام میدادیم. حشرم زده بود بالا. لبم رو گذاشتم رو لبش.بدبختی لب دادن هم بلد نبود.تا جایی میتونستم زبونم رو کردم تو دهنش در اوردم. کردم و در اوردم. یهو دیدم یه چیزی داره کیرم رو میماله. دستش رو گذاشته بود رو کیرمو داشتم میمالید.گفت: محسن این کارا که گناه نداره؟ منم گفتم: نه عزیزم تازه اگر دو طرف راضی باشن صواب هم داره!(پیش خودم هم میگفتم: آره جنده خانوم برو عمت رو خر کن چرا خودت رو خر میکنی) روسریش رو کندم. چه موهای قشنک و بلندی داشت.کم کم رفتم به سمت پایین . خابوندمش رو کاناپه. پستونش رو که دیدم داشت آبم میومد. تا حالا اینطور پستونی ندیده بودم.

نوک پستونش خفن شق کرده بود.منم یه ربع لیسش زدم. شروع کرد به آه آه کردن. داد میزد. حشرش زده بود بالا. رفتم پایین تر مانتوش رو در اووردم.و بعدش شلوار و شرتش رو که کیشیدم پایین نزدیک بود غش کنم.چه کس تمیزی.چه کس تنگ و جمع و جوری .بابا اصلآ حیفم میومد این چنین کسی رو بازش کنم. گفتم پاتو باز کن. اونم باز کرد . شروع کردم لیسیدن. عجب چوچولی داشت.چقدر ناز وتمیز بود . چه بوی خوبی داشت کسش. دیدم داره از حال میره. گفتم محسن حالا نوبت منه. شلوار رو کشیدیم پایین و خانوم شروع کرد به ساک زدن. چنان کیر ما رو میخورد که فکر کردم الانه که کیرم تموم بشه.داشتم ارضا میشدم که از دهنش کشیدم بیرون. دلم نیومد بزنم تو کسش گفتم برگرد گفت واسیه چی از عقب.تعجب کردم .همونطوری که روش خابیده بودم کیرم رو گرفت کرد تو کس نازش.گرمای کسش رو حس کردم. چه گرمای دلپذیری. چه کس تنگی داشت.

تازه فهمیدم جنده خانوم از اون حرفه ای هاست.و داشته تا الان برای ما فیلم بازی میکرده. ما هم شروع کردیم به بالا پایین کردم. چقدر داد و ناله میکرد. بهش گفتم فاطمه جون آهسته تر میگفت نمیشه دست خودم نیست. نتونستم خودم رو نگه دارم و تنگی کسش هم باعث میشد کیر ما زود تر تف کنه. بهش گفتم فاطمه ابم داره میاد بزار بکشمش بیرون گفت نه من دارم ارگاسم میشم.آقا ما کف کردیم اسم ارگاسم رو دیگه از کجا بلده! خلاصه راضی شد به جای کسش ما ابمون رو بریزیم تو کون مبارکش. عجب


کون تنگ و تمیزی داشت. گفتم بزار ابم دیر بیاد .کشیدم از کسش بیرون و شروع کردم به لیسیدن کونش. وای چه حالی میداد. کونش اینقدر تنگ بود که زبونم نمیرفت توش حالا ما مونده بودیم چطوری کیری به این کلفتی بکنم توش. خلاصه هرچی تف و مف بود زدیم به آقا کیره و از فاطمه جون هم یه ذره تف قرض کردیم و با تمام قدرت سر کیره رو فشار دادیم تو سوراخ کون خانوم.چنان داد و قالی میکرد که گفتم الان شهید میشه.گفتم فاطمه دردت اومده بکشم بیرون داد میزد نه بکن تو ما هم با تما م توان کیر رو تا دسته کردیم تو خودم هم موندم چطوری کیر به اون کلفتی رفت تو اون سوراخ دو میلیمتری یهو دیدم آقا کیره داره

فوران میکنه خلاصه تا میتونستیم کون مبارک خانوم رو پره آب کردیم فکر کنم یه دو لیتری اومد. بعدش دوتا یه نیم ساعت بی حرکت افتادیم رو کاناپه.آخرش که داشت میرفت بهش گفتم فاطمه کی اپنت کرده؟ گفت یه پسر عمویی داره که 10 سال ازش بزرگتره و تازه زن وبچه داره و از اون ریشوهاست اولین بار اون اپنش کرده و هر سری خونه تنها هست میاد سراغش و تا دسته ترتیبش رو میده. خلاصه بعد از اینکه رفت ما تا چند ساعت منگ و گیج میزدیم و هنوز باورم نمیشد دختر چادری که به من حتی دست نمیداد بیاد و تا دسته بکنمش و اونم زمانی که از نماز جمعه جیم شده.





۱۳۹۸ بهمن ۶, یکشنبه

عکس‌های سکسی‌ از کوس و کون‌ حشری


عکس‌های سکسی‌ از کوس و کون‌ حشری
عکس‌ متحرک کردن از کس
ن حشری با کون سفید و قلمبه 

آنال سکس 

 سکس آنال سکس از کون 
 سکس آنال سکس از کون 

 فاکس فیلم پورن


کس متحرک کردن از کس
دختر,حشری,
 سکس آنال سکس از کون 

۱۳۹۸ دی ۲۱, شنبه

داستان سکسی خفن .آنلاین کس و کون


شخصی این خاطره فرستاده که انتشار بدم دروغ و راستش گردنش ولی فکر کنم داستانی هست.




اگه بخوام از اول بگم که باید یه کتاب بنویسم ولی خلاصه میگم که خواننده گرامی هم اذیت نشه و تا تهش بره اسمم مسعود و 38 سال سن دارم توی 25 سالگی یه عقد کردم که بعد از شش ماه به جدایی کشید اون موقع مثل خیلی از جوونای هم سنم تجربه سکس رو نداشتم وگرنه شاید به طلاق منجر نمیشد البته همش هم بخاطر سکس نبود ولی سرنوشت اینجور رقم خورد بعد از طلاق بخاطر ناراحتی و عقده ای که داشتم شروع به سکس کردم البته بیشتر 

بیشتر از نوع پولی و بعضی از مواقع هم یه مدتی دوست دختر که وقتی متوجه میشدن قصد ازدواج ندارم بی خیال میشدن با دوست دختر فقط از پشت و سینه و لاپایی حال بردم ولی جنده همه جوره به تورم خورده بریم سر اصل موضوع یه پسر برادر دارم به اسم افشین که پنج سال ازم کوچیکتره الآن 33 سال داره و تو 25 سالگی هم ازدواج

 کرده با یه دختر خانم خیلی ناز و مهربون و دوست داشتنی به اسم فریبا من و افشین خیلی با هم رفیقیم و صمیمی هستیم ولی بخاطر اینکه پسر برادرم هست هیچوقت باهاش وارد حرفای سکسی و نشدم افشین توی یه شهر به فاصله حدود چهار ساعت با ما زندگی میکنه بخاطر کارش فریبا هم چهار سال ازش کوچیکتره یعنی الآن 29 ساله و البته یه پسر خیلی ناز هم دارند داستان برمیگرده به زمانی که یه سه سالی از ازدواج افشین و فریبا میگذشت من بخاطر مسائلی توی هفته یکی دو روزی به شهر افشین میرفتم بخام کامل بگم خیلی طولانی میشه و خارج از حوصله افشین کارش از هفت صبح تا چهار عصر هست و منم کارم از صبح تا غروب طول میکشید به اصرار زیاد افشین و فریبا 
وقتی دو روز میموندم شبش میرفتم خونشون که یه خونه ویلایی سازمانی بود با یه باغچه و کلی صفا راستی یادم رفت بگم که من مثل بقیه داستانها نه خوشکل و خوش تیپ و هیکل و هستم و نه مشکل دار یه آدم معمولی مثل خیلی از افراد دیگه توی این رفت و آمدها بود که ماجرا شروع شد این رو هم بگم که مثل باقی دوستان نویسنده که میگن خیلی راحت و هستند ما نبودیم یعنی همیشه فریبا با پوشش کامل مثل بلوز دامن یا بلوز شلوار و یه شال یا روسری جلوم میومد و خدا شاهده که کلاًً من اگه لخت هم میومد اصلاً نظر سکسی یا حتی کمترین تمایل رو از نظر جنسی بهش نداشتم افشین هم خیلی من رو از این لحاظ قبول داشت و داره برای همین اگه مثلاً شال فریبا لیز میخورد و 


پایین میومد اصلاً توجه نمیکرد و نمیکردم بعد از مدتی دیدم که فریبا وقتی جلوم میاد تیپش فرق کرده مثلاً یه آرایش جذاب و ملایم و یا بلوز تنگ که آستین رو یه کم به بهونه شستن و بالا میزد و بالاخره اینکه شلوار چسبون و براق و که بازهم من برام مهم نبود و میگفتم حتماً دوست داره نشون بده که خوش تیپ و قیافه هم هست که البته واقعاً فریبا ناز و خوش استیل بود وقتی خونشون بودم خیلی بساط فیلم و قلیون و تخمه و میوه و آجیل و همراه با غذای مفصل 

براه بود و خوش میگذشت بعضی وقتها افشین برای خرید چیزهایی بیرون میرفت که چون خونه سازمانی بود مغازه خارج از محدوده خونه ها بود و یه کم طول میکشید تا بیاد بعضی وقتها باهاش میرفتم ولی وقتی خسته بودم میگفت خودم میرم تو هم یه کم استراحت کن که شب زود خسته نشی اولش تو این مدت غیبت افشین فریبا هم پی کارهای خودش میرفت
 و من چرت میزدم ولی آخرش تا افشین میرفت فریبا به بهونه ای میومد پیشم و یه جورایی که حواسش نیست دکمه پیراهن رو باز میذاشت یا مثلاً قلیون میآورد و با هم میکشیدیم و تو این وسط هم بهم خودش رو میمالید و که من به چشم بزرگتری و راحت بودن میدیدم و تو نخس نبودم البته این وسط هم شماره همدیگر رو داشتیم که افشین میدونست و بهم پیام میداد که کی میایی و فلان و بهمان ولی خداییش چیزی دیگه توش نبود یه بار یادمه که در حضور من یه لیست بلند بالا به افشین داد که بره خرید و در مقابل غرغر افشین خودش گفت تا عمو یه کمی میخابه تو هم برگشتی افشین که رفت

 دیدم سریع قلیون رو راه انداخت و اومد پیشم با بلوز دامن بود و یه شال که بعد از چند دقیقه کوتاه شالش افتاد و بعد هم دامنش رفت بالا تا زیر زانوش ولی یعنی تو نخ قلیون و حرف زدن هست به روی خودش نیاورد خوب وجداناً شما جای من یه مدتی بدون سکس حالا با یه خانم عالی و شوخ شنگ تنها توی خونه هر کاری کردم فکرم رو مشغول کنم نگاهم به پر و پاچه فریبا نذاشت که بشه و منم راست کرده بودم ولی معلوم نبود برعکس همیشه دیدم فریبا شروع کرد به درددل کردن و نالیدن از زندگی و که من هم یه چرت و پرتی جواب میدادم تو حرفاش یکدفعه گفت که مسعود خان یعنی شما تا حالا پسر موندی و با هیچکس نبودی خوب چی بگم گفتم بابا بی خیال این حرفها که گیر داد که برام تعریف کن و البته با حالتی کاملاً شوخی وار نمیدونم چطوری تو این مدت آرنجش رو به بالشت من تکیه داد و به بهونه قلیون کاملاً دستش به دستم چسبیده بود من هم واقعیت دیگه آمپر رفته بود بالا و افشین رو

 فراموش کرده بودم حالا تو این وول خوردنها هم دامنش تا زانو بالا اومده بود و دکمه های بالایی بلوزش باز که من مسلط خط سینه و بالای سینه هاش رو میدیدم و یه سوتین سفید هم بسته بود که بخاطر رنگ پوست گندمی که داشت حسابی صحنه بیستی برام بود دقیقاً یادمه یه چندبار هم دود قلیون رو داد تو صورتم و دمی قلیون رو خیس کرده با تفش خودش میذاشت دم دهنم و خلاصه اینکه فقط مونده بود برگرده تا لباش مماس با لبهام بشه که با صدای باز شدن در خونه مثل برق پرید و گفت عمو تو بکش و رفت تو اتاق و افشین وارد هال شد و رفت تو آشپزخونه ولی جالبتر اینکه فریبا اومد بیرون با همون شال و بلوز ولی شلوار پوشیده بود و رفت سراغ خریدهای افشین و گفت زود اومدی که افشین گفت چیزهایی که تو لیست بوده ولی فعلاً ضروری نبود رو نخریدم وقتی فریبا اومد پیشمون و چشامون بهم خورد حس کردم که یه چشمکی زد و غر زد که حالا که رفته بودی باید خرید میکردی و بعد از این ماجرا من برام مسجل شد که فریبا به منظور داره کار میکنه و جلو میره وقتی هم برگشتم راستش سریع یه جنده جور کردم و خودم رو خالی کردم ولی همش فریبا و حرکاتش جلوی چشمم بود یه دو روز بعد هم فریبا پیام 



داد که کی میای و که گفتم چه خبره بابا من باید طبق کارم بیام و که نوشت یعنی نمیشه یه بار بخاطر دلت بیای و خلاصه پیامها هم رنگ و بوی خاصی گرفت ولی هنوز ناجور نبود تو دلم از افشین خجالت می کشیدم و عذاب وجدان داشتم که چرا ذهنم درگیر زن افشین شده راستی یه مطلب خیلی مهم رو فراموش کردم بگم وقتی من شب میموندم فردا صبح همیشه زودتر از افشین از خونه میزدم بیرون گفتم که توی فرهنگ ما روابط خیلی باز و نبود و همه رعایت میکردیم هر چقدر هم افشین میگفت که اگه زوده تو بخواب و بعداً برو سراغ کارت که میگفتم ساعت کارم همینه و و میزدم بیرون تا از محدوده سازمانی پیاده میرفتم و میرسیدم سر کار ساعت نه میشد که البته من 

بخاطر زود بیرون اومدن مقداری به عمد پیاده روی میکردم یه دو هفته بعد با اینکه فقط یک روز کار داشتم عمداً به افشین زنگ زدم و گفتم اومدم شهرتون و تا فردا هستم افشین هم مثل همیشه گفت که شب منتظر هست تا بیام از همون موقع هم به فریبا میگفت که خونه رو آماده کنه که البته من به فریبا گفته بودم که میام و این دفعه بخاطر دلم میخام یه شب اضافه بمونم که فریبا هم نوشت چه عجب بالاخره یاد دلت هم افتادی و که کلی پیام دادیم و آخرین 

پیامش این بود که آقا مسعود اگر به حرف دلت گوش بدی حتماً بهت خوش میگذره و بد نمیبینی و من هم بخاطر دل تو این دفعه سنگ تمام میذارم هر چی گفتم که سنگ تمام یعنی چی دیگه جواب نداد و من هم راستش هنوز خیلی به فریبا و سکس باهاش امیدوار نبودم و میگفتم که اینها همش تصور من هست و اون شب هم تا دیر وقت بساط براه بود البته وقتی میگم بساط اصلاً چیز ممنوعی نداشت و همون قبلیها یعنی فیلم و قلیون و فریبا هم یه لباس معمولی پوشیده بود با یه آرایش خیلی کمرنگ که من میگفتم مسعود خیلی خری چطور دلت اومد این اشتباه را کرده باشی و به زن افشین اینطوری فکر کنی و آخر شب که افشین برای مسواک و رفت فریبا گفت برنامه فردات چیه من هم گفتم که برمیگردم به شهر خودمون و به افشین زنگ میزنم که کارم تموم شده و رفتم گفت ای بابا پس دلم دلم دلم همش همین بود گفتم پس چیکار کنم مگه شهر شما چی داره که تفریحی باشه که گفت عجله نکن مسعود خان رفتی بیرون منتظر تماسم باش تا جای تفریحی بهت معرفی کنم و زد زیر خنده که افشین رسید و گفت چی شده که فریبا گفت هیچی بابا این عموت هم میخاد کلاه سرش بره و زن بگیره که افشین بهم گیر داد که کیه و چیه و که با بدبختی ردش کردم اون شب تا صبح بیدار بودم و فقط به زور خستگی یه چرتی میزدم و دوباره بیدار میشدم توی سامسونت که داشتم همه 


چیز برای سکس بود کاندوم اسپری تاخیری کرم و ولی هیچوقت فکر نمیکردم که بخام با فریبا زن افشین پسر برادرم سکس کنم بعضی وقتها میگفتم که صبح پا شدی بزن و برو و وقتی یاد خط سینه هاش و پر و پاچه فریبا میوفتادم دوباره حشری و کاملاً میدونستم که قراره چی بشه ولی نمیدونستم که چرا و دلیل فریبا چیه قسم میخورم که حتی بار اول بود که توی سامسونت وسایل سکس گذاشته بودم به هر حال صبح شد و من زدم بیرون با افکاری پریشون البته دیگه عزمم رو جزم کرده بودم که کار رو تموم کنم و حتی قبل از خروج به خودم کلی اسپری تاخیری زدم اما ته دلم میگفتم که شاید فریبا قصدی دیگه داره و مسعود داری اشتباه پیش میری بعد هم میگفتم که اگر اینطوری باشه که بهتر و من هم اصلاً رو نمیکنم ساعت هشت صبح بود که فریبا زنگ زد و برای اولین بار بی هیچ پیشوند و پسوندی گفت مسعود کجایی من کم نیاوردم و گفتم که وای چی شد مسعود عمو آقا خان و کجا رفتند که گفت لوس نشو و زود بیا راستش حتی ده دقیقه هم دور نشده بودم و سریع برگشتم در رو زدم و باز کرد و رفتم داخل تو هال روی مبل راحتی نشستم ولی خبری از فریبا نبود صداش کردم که گفت صبر کن دارم میام تا بیاد تو فکرم همه چیز رژه میرفت الآن لخت میاد یا یا لباس زیر یا یا با لباس خواب یا با دیدم اومد ولی هیچکدوم نبود مات و مبهوت مونده بودم و نگاش میکردم یه آرایش هات و جذاب و سکسی با یه لباس شب مشکی که ملیله دوزی بسیار زیبایی تو حاشیه داشت و از گردن تا زانو یکسره بود ولی آستین نداشت بی نهایت فریبا و جذاب لباس پوست گندمی فریبا رو یه جورایی سفید کرده بود و واقعاً برازنده و شیک شده بود با تکون دادن دستش و یه خنده خیلی خاص گفت هاااااااااای عموووووووو

کجاااااااایی به خودم اومدم و ناخودآگاه براش دست زدم یه بوسه بلند و طولانی با لبام کشیدم و براش پرت کردم که اون هم با دست یعنی بوسه رو گرفت و در حالیکه دستش رو بالا و پایین میکرد گفت این رو کجا بذارم و بعد با یه خنده گفت میذارم اینجا و گذاشت روی گردنش یعنی بهم فهموند که جای حساسش گردن است بلند شدم و دستش رو گرفتم و یه تاب دادم برای اولین بار به تمام بدنش نگاهی سکسی کردم مسعود خره یعنی تا حالا این کون رو ندیده بودی یه کون گرد و متناسب با هیکلش نه مثل بعضی دوستان که میگن کونش طاقچه و بزرگ و است سینه هاش سایز 75 میشدن و یه کم هم کوچیکتر اما بی نهایت به قاعده هیچ نقصی نداشت و ندارد و من فقط نگاه میکردم و حظ میبردم گفت بابا جو گیر نشو وقت کمه میخای شروع کنی یا نه گفتم چرا وقت کمه مگه افشین ساعت چهار نمیاد گفت شرمنده عمو مسعود عزیز ولی باید بگم وگرنه تو دلم میمونه خاک تو سرت این برای من وقت زیادی است که بعد از مدتها بهم رسیدیم تا این رو گفت ازش جدا شدم و لباش رو که برای گرفتن بوسه غنچه کرده بود ندیده گرفتم و رو مبل نشستم و گفتم فریبا بشین پیشم یه اخم ساختگی کرد و گفت چی شد دیوونه گفتم دلیل اینکارت چیه افشین هم خوش تیپ و هیکل و هم مهربون و عاشقت هست پس برای چی ما الآن اینجا هستیم یه نگاهی حاکی از تعجب بسیار بسیار بسیار شدید بهم کرد که البته باید بگم واقعاً یه بازیگر حرفه ای هست و گفت یعنی تو نمیدونی گفتم چی رو یه کم باهام بحث کرد که مثلاً من میدونم و و بعد از کلی قسم و آیه خوردن گفت که افشین برعکس من خیلی خیلی مزاجش سرده و در ضمن کیرس هم از اندازه طبیعی خیلی کوچیکتره گفتم اصلاً بهش نمیخوره ولی راستش طبق تربیتی که داشتیم هیچوقت از مسائل جنسی با هم حرف نزدیم بعد بهش گفتم که مزاج سرد یه چیزی ولی کیرش رو حتماً با این فیلمهای سوپر مقایسه کردی وگرنه بیشتر مردها یه کیر با اندازه معمولی دارن 
که هیچ شباهتی به فیلمهای سوپر نداره پرسید اندازه معمولی چقدر هست من توضیح دادم که اگه یه مرد کیرش از لحاظ علمی هشت سانت باشه برای به ارگاسم رسوندن یه زن طبیعی و بارداری کافیه با یه لحنی که کاملاً خامش شدم گفت پس بذار نشونت بدم و رفت از اتاق خواب یه کیر مصنوعی که ویبره داشت آورد و گفت میدونی این چیه گفتم کیر مصنوعی ولی تو چرا داری گفت که افشین چون کیرش به اندازه یک بند انگشت هست این رو برام از یه جایی خریده تا من ارضاء بشم ولی کیر مصنوعی کجا و واقعی کجا تو دلم بهش حق دادم دیگه طولش ندادم و فقط یه صبحانه مختصر خوردیم و رفتیم تو تخت خواب جالب بود که تخت خواب همش آیینه داشت و از همه طرف همدیگر رو میدیدیم با نوازش موهاش شروع کردم و بعد رفتیم سراغ لبهای هم طعم لباش عالی بودند یه جوری همو میخوردیم که گویی هر لحظه تموم میشه رفتم سراغ گردنش لیس اول به دوم نرسیده بود که صداش در اومد یه خوبی این خونه سازمانیها اینه که بخاطر ویلا ساز بودن یعنی خونه وسط باغچه که هست صدای جیغ هم به جایی نمیرسه فریبا هم به عمد با صدای بلند و حشری و تحریک کننده جیغ و داد میزد و من رو تحریک میکرد واقعاً رو گردن حساس بود و دلش با بوس لیس من خالی میشد دست بردم سمت سینه هاش که سوتین نبسته بود یکدفعه بلند شد و در یه حرکت سریع که متوجه نشدم چطور لباس رو بیرون کشید حالا لخت جلوم بود با یه شورت لامبادا که همش قرمز بود به جز توری جلوی کوسش که سیاه بود من که از دیدنش سیر نمیشدم ولی به قول خودش وقت کم بود یه نگاه کرد و گفت پس تو چی در بیار دیگه گفتم فعلاً نه آخه خیلی به پیش درآمد سکس علاقه دارم که متأسفانه با زنای جنده نمیشه با دوست دختر هم که یا وقت کمه یا ادا تنگا یا مکان جالب نیست اما حالا همه چیز بر وفق مراد بود یه حرفی زد که تو سه سوت لخت مادرزاد شدم گفت چیه نکنه کیرت مثل افشین بند انگشتی هست و میخای با مصنوعی بهم حال بدی تا این رو گفت سریع لخت شدم و چشمش به کیرم که افتاد که فکر کنم در شق ترین حالت ممکن بود و 

برای اولین و آخرین بار هم شده بود لبش رو گزید و زبونش رو لیسید که این حرکاتش موجب شد تا به نهایت حشر برسم و قید امورات قبل از سکس رو بزنم من کیرم رو اندازه نگرفتم ولی از نظر خودم سایز و کلفتی معمولی و مناسبی داره افتادم روش و شروع به خوردن سینه ها و همزمان بازی با کوسش کردم خیس خیس شده بود آه و ناله میکرد و بدنش با بدنم میزون شده بود با کیرم بازی میکرد و یکدفعه گفت پاشو بلند شدم من رو تخت نبودم ولی فریبا روی تخت بود با یه حرکت کیرم رو وارد دهانش کرد و شروع به ساک زدن کرد با وجود زدن کلی اسپری تاخیری احساس میکردم که الآن طاقتم تموم بشه و آبم میاد اما این فقط تو ذهنم بود و اسپری تاخیری خوب کارش رو میکرد ساک زدنش بهتر از صد تا کوس کردن بود و واقعاً دوست داشتم که آبم تو دهنش بیاد اما حیف که نمیشد یاد یه حرکت توی یه فیلم افتادم و بهش گفتم رو کمر طوری بخواب که سرت لبه تخت باشه قوس گردنش رو دقیق توی قوس تشک تخت انداختم و کیرم رو تو دهنش کردم بی نهایت حالت جذاب و جالبی بود اول اینکه چشمهای زیبا و شهلاش رو میدیدم و دوم حرکت کیرم تو دهنش تا نزدیک حلقش معلوم بود ولی نتونست دووم بیاره و با یه اوق بلند از زیر کیرم در رفت شورتش رو کشیدم و تا زانوش اومد پایین از کمر گرفتمش و سریع رفتم پشتش اونقدر کوسش و کیرم خیس بود که نیازی به هیچی نداشت سریع کیرم رو تا بیخ تو کوسش کردم یه کم ضد حال خوردم آخه با اون کیر مصنوعی و کیر افشین که میگفت انتظار یه کوس تنگتر رو داشتم اما تا حالا کوسی به گرمی کوسش نکردم مثل کوره داغ بود و فریبا که انتظار نداشت تو همون حالت که بلند شده بود من بکنمش خیلی زود خودش رو با حرکاتم وفق داد و شروع به حرفای سکسی کرد جوووووووووووون بکووووون قربووووونت خوب میزنی بزن آره کیر 


میخام افشین بیا ببین که چطوری میکنن با شنیدن اسم افشین در کسری از ثانیه مکث و وجدان درد گرفتم که اونقدر کم بود حتی فریبا متوجه نشد حالا از زیر داشتم با سینه هاش بازی میکردم و با سرعت تلمبه میزدم گفت خسته شدم بذار برگردم گفتم نه عزیزم بذار الآن درستش میکنم من از انواع حالات سکسی گاییدن رو بی نهایت دوست دارم عمل گایش اینطوری است که زن به شکم میخوابه و یه بالشت زیر شکمش و قسمت مثانه میذاره و مرد از عقب تو کوسش میزنه این دقیقاً تعریف گایش یا گاییدن هست سریع یه بالشت زیر شکمش گذاشتم و با فشار دستم به پایین هولش دادم و کاملاً خوابوندمش بعد لای پاهاش رو باز کردم و بالاخره چشمم به کونش هم افتاد کونش عمق داشت و سوراخش هم به سیاهی میزد در یک لحظه به ذهنم رسید که خیلی از کون داده که به حساب کیر مصنوعی گذاشتم حالا کیرم رو با کوسش میزون کردم و زدم توش آه و ناله میکرد ولی این بار از شدت ضربه کامل افتادم روش و با سینه هاش هم بازی میکردم این حالت برای زن سخته و بهش خیلی فشار میاره یه چند دقیقه محکم تلمبه میزدم و ایندفعه من حرف سکسی میزدم وااااااای قربووووونت چه کوسی بخور همشو بخور جنده کونی و دیدم دیگه طاقت نداره و داره زور میزنه که بلند شه با اینکه این حرکت رو خیلی دوست دارم ولی بلند شدم و بهش اجازه دادم برگرده از ابتدای سکس این اولین بار بود که رو در رو میشدیم بالشت رو زیر کمرش گذاشتم و پاهای گوشتی و تپل ولی بلندش رو تا حد ممکن بالا بردم و خودش هم همکاری کرد و با دست پاهشو گرفت سر کیرم رو چند بار تو چاک 

کوسش کشیدم که سعی میکرد با بالا کشیدن خودش زودتر کیرم رو وارد کنه که من نمیذاشتم و بالاخره پاهاش رو ول کرد و با دستاش به کمرم و رونهام فشار آورد که یعنی بزن تو کوسم ولی مقاومت کردم و گفتم باید به زبون بگی تا شروع کنم یه کم خودشو لوس کرد ولی آخرش گفت مسعود عزیزم کیرت رو بکن تو کوسم خودم رو ول کردم و تا بیخ زدم توش حالا دیگه به جز تلمبه زدن تو کوسش داشتیم لبهای همو میخوردیم ولی نگو خوردن یعنی طوری لب و لوچه و زبون و دهن بهم وصل شده بود که تمام احساس سکسی من و فریبا از کیر و کوس به دهنمون منتقل شده بود شاید اگر اینطوری باهام دهن به دهن نمیشد تا نیم ساعت دیگه هم جا برای تلمبه زدن داشتم اما با حرکات لب و زبونش توی دهنم دیگه طاقتم تموم شد و با زدن یک ضربه بسیار بسیار محکم تا ته کوسش میخکوب شدم و آبم مثل سیل وارد بدنش شد برای اولین بار توی عمرم بود که یه حس کاملاً متفاوت از ارضاء شدن داشتم و انگار تمام 

وجودم داشت از کیرم وارد بدن فریبا میشد خودم رو ول کردم و با تمام وزنم افتادم روش جالبه که قبلاً برای چند سکس دیگه که خودم رو روی زنه انداخته بودم نه هم کامل زنه داد میکشید که بلند شو لهم کردی چقدر سنگینی خفه شدم و ولی فریبا طوری ساکت مونده بود که قسم میخورم فکر کردم مرده بعد از رفع حالت سکس یکدفعه یادش

 افتادم و سریع بلند شدم و صداش کردم که با یه صدای ناز و حشری کننده گفت چیه جونم بگو عشقم گفتم اذیت نیستی گفت مگه میشه با مسعود سکس کنم و اذیت باشم بلند شدیم و شورت پوشیدیم و رفتیم آشپزخونه و یه کم تجدید قوا و بعدش گفت میخای بریم تو حموم یا رو مبلها یا همون تخت که گفتم فریبا من ایندفعه کونت رو میخام بکنم اصلاً با 

توجه به چیزی که من دیده بودم فکر نمیکردم قبول نکنه ولی شديداً مخالفت کرد یه نیم ساعت باهاش بحث کردم و با یه بدبختی و مصیبتی قبول کرد گفت کجا گفتم روی تخت چون آیینه داره رفتیم رو تخت و گفت پس قبلش از کوس 

بکن تا منم حال بیام چون آبم اومده بود و هنوز اسپری تاخیری تایم داشت میدونستم که فعلاً خبری از ارضاء شدنم نیست رو تخت اول به حالت رو کمر خوابیده زدم تو کوسش و یه چند دقیقه که کردم متوجه شدم که به ارگاسم رسید


 آخه موقع ارگاسم کوسش شدید نبض میزد ولی متوجه شدم که میخاد با زرنگی تو همون حالت ادامه بده تا آبم بیاد گفتمش که فریبا کلک نزن الآن نزدیک به دو بار ارگاسم شدی حالا برگرد کلی التماس کرد و حتی گفت که بخاطر افشین که خیلی دوستت داره و از کون زنش بگذر گفتم شرمنده عزیز این حرفها حالیم نیست یا باید نمیدادی یا تا آخرش باید بری برگشت و با یه حالت قهر مثلاً خوابید و همش میگفت که نامردیه و راستش خواستم از تو جیفم کرم بیارم ولی نمیدونم چرا هیچ حس ترحم یا دلسوزی بهش نداشتم یه کم تف فقط به سر کیرم زدم و گذاشتم رو سوراخش با اولین حرکت کیرم تا نصف بیشتر وارد شد و با حرکت دوم هم تا تهش رسیدم من سر دوست دختر تجربه کون کردن داشتم دختری که ده بار داده باشه هم نمیتونه به این راحتی بخوره البته فریبا یه کم داد و فریاد زد که ادا تنگا رو در بیاره ولی کونش چیزی دیگه میگفت وقتی شروع به تلمبه زدن کردم فریبا هم یادش رفت که باید به فیلمش ادامه بده و خودش کونش رو بالا آورد که بهتر جا کنه اونقدر تو کونش تلمبه زدم که دوتایی انگار زیر دوش حمام بودیم خیس خیس خیس دیگه آخرش نه از درد کون بلکه بخاطر سنگینی وزنم و فشاری که روی بدنش میومد به 



التماس و گوه خوردن افتاده بود خودم هم دلم براش سوخت ولی باید آبم میومد بالاخره خودش هم فهمید که تا آبم نیاد ول کن نیستم شروع کرد به کمرش حرکت موجی دادن انصافاً این کار به دادش رسید و با یک آه و فریاد بلند تا بیخ تلمبه زدم و نگهش داشتم تو و به شدت تمام آبم تو کونش خالی شد افتادم روش و یه ده دقیقه همینطور دراز کشیده بودم روش که فریبا با تکون دادن خودش بلندم کرد رفتم دستشویی و کیرم بو گرفته بود که چند بار با صابون مایع شستم و لباس پوشیدم که برم فریبا هم لباس پوشیده بود و گفت کجا بذار ناهار بخوریم و تا ساعت سه بمون و بریم تو حموم یا رو مبلها گفتم بسه دیگه عمو امروز دیگه نمیتونم باید برم که واقعاً دیرم شده اون روز گذشت و من حدود شش ماه بعد هم به شهرشون میرفتم و راستش چون فکر میکردم افشین مشکل داره یه حس خوبی هم داشتم که بهتره به غریبه نداد و ازین کوس شعرا تو این مدت یه دو بار دیگه هم سکس کردیم ولی نه مثل دفعه اول یه کم یخ مسائل جنسی رو با افشین شکوندم تا بهش بگم که مثلاً دکتر بره و که فهمیدم فریبا صد در صد بهم دروغ گفته و افشین نه تنها مشکل سرد مزاجی نداره که خیلی خیلی هم گرم مزاجه و کیرش هم طبیعی که نه خیلی خیلی بزرگ و کلفته و تو سکس با فریبا هم همه جوره میکنه و در ضمن با کیر مصنوعی همزمان میکنه و خیلی هم غیرتی هست البته این مسائل رو توی همون یک سال بعد فهمیدم و راستش الآن هم بی نهایت عذاب وجدان دارم چون واقعاً افشین همه 

جوره هوای منو داشت و داره بعد از گفتن دروغ فریبا بهش و اینکه با یه خنده گفت که افشین تو سکس عالیه ولی من دوست داشتم یه نفر مطمئن رو هم امتحان کنم و با افشین مقایسه به ریشم خندید و گفت عمو جان بی خیال من هم یه دعوای ساختگی با فریبا کردم و الآن حتی با هم سلام نمیکنیم ولی چه فایده که من خریت کردم نوشت