۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

داستان سکسی با Free Galleries+18

عکس سکسی دختران خوشگل کوس و کون شهوانی
موفق باشيد سياوش
Free Galleries+18

 کوس

دختر کوس تپل

سياوش دلسوز۲۰
سياوش دلسوز
کيرم و چند بار رو لبش ماليدم

سياوش دلسوز

سياوش دلسوز
داستان یک دختر کوس تپل با پستون توپ افغانی
mmmدر ادامه مطالب بخوان جیگر

 نویسنده افقانی

آنشب هم مثل امشب از سر صبح باران سر باريدن گرفته بود با اين تفاوت که تنها نبودم و در کنار همين پنجره خيس دختري پا به پاي من پيک هاي داغ مشروب را به سلامتي هر آنچه که بود و نبود سر میکشید.گرچه از روز اول که در خيابان اين دانشجوي پزشکي بيست و هشت ساله چشم و ابرو مشکي و گندم گون را ديدم مي دانستم

آنچه که اورا کنار من قرار داده جز شهوت متورم شده بزير مانتوي تنگ خاکستري اش چيزي نخواهد بود اما هيچ وقت فکر نمي کردم که اوهم پابه پاي من به دنبال حس پنهان جنون و روابط غير منتظره در سکس هست.اين اتفاق رو از وقتي فهميدم که براي بار دوم رابطمون به جاي نازو نوازش ازم خواست که مث سگ کتکش بزنم و بعد با ناله هاي هيستريکي ارضا شد.داشتم ميگفتم که آن روز هم باران بي وقفه مي باريد.شمارش استکان ها از دستمان خارج شده بود و او برهنه در آغوش من با هيجان کودکي دبستاني به رقص قطره هاي آب بروي شيشه خيس پنجره نگاه ميکرد.دستانم را بروي پستانهايش کشيدم و اين بار با بي حالي رانهاي خوش فرم و گوشت آلودش را از هم گشود و با دست حجم خيس متورم شده ميان پاهايش را لمس کرد و اينکار را تا وقتي که از قرار گرفتن دستم بروي کسش مطمئن نشده بود تکرار مي کرد.در اين سه ماهي که با هم بوديم هر گونه رابطه اي را از انواع فتيش و هارد سکس و سافت سکس و کثافت کاري و … باهم تجربه کرده بوديم. و مطمئنا هر دو مي دانستيم که چه انتظاري از هم داريم.باد خنکي از پنجره نيمه باز بدرون مي آمد و بروي سينه هاي لخت و داغ او مينشست خواستم پنجره را ببندم که نگذاشت.حرارت آن مايع داغ سرما و باران را از يادمان برده بود.هردو ميسوختيم.

دستم را از ميان پاهايش برداشتم.دستم و مايع گرم و لزجي پر کرده بود.کف دستم دو عدد موي مشکي و کوتاه چسبيده بود.آخرين بار گفته بودم که موهاش رو نتراشه و حالا کمي بلند شده بود..همانطور نشسته چرخيد و دهان گرمش را بروي کيرم گذاشت.لبهايش را غنچه کرده بود و چشمانش را بسته بود.کيرم و چند بار رو لبش ماليدم و محکم بروي لباي بستش زدم و بزور وارد دهنش کردم.همين که سرش وارد شد شروع به مکيدن کرد.ازين کار خوشش ميآمد و آنروز هم براي بار چندم اينکار را تکرار ميکرد.چند دقيقه اي تو اون حال گذشت.چشامو بستم و به صداي بارون گوش دادم.هواي خنک لاي موهام مي چرخيد.دوزانو لخت جلوم نشسته بود و با ولع کيرمو تو دهنش مي مکيد.احساس ميکردم که تصاوير روبروم چيزي جز توهم و رويا نيست.بخار الکل دهانش کيرمو بيحس کرده بود و با اين وجود شدت مکش هاي دهنش بعد از چند دقيقه کار خودشو کرد.همونطوري که موهاشو چنگ زده بودم خواستم بکشم بيرون که با دست مچ دستمو گرفت و زوزه کنان دهنشو رو کيرم قفل کرد.آبم تو دهنش خالي شد؛ چون بار اول نبود زياد نيومد.مايع سفيدو رو لبش مي ماليد و بعد باشيطنت تو چشام نگاه ميکرد.لبم رو رو لبش گذاشتم و تو بغلم کشيدمش. تنش هنوز داغ بود.با بيحالي تو گوشم حرف ميزد.

سيگاري آتش زدم و قبل ازاينکه گوشه لبم بگذارم از دستم گرفت.دستش رو پس زدم و ته سيگارو روي لبش گزاشتم.پک عميقي زد و دودشو بلعيد.سيگارم به نيمه نرسيده بود که در گوشم با بيحالي گفت که بازم ميخواد…از صبح تا حالا چهار بار ارضا شده بود و هنوز تشنه بود.غروب شده بود و هوا تاريک بود.
گفتم بيا بريم بيرون قدم بزنيم.دستش و گرفتم و بلندش کردم.مانتو شو تنش کرد بدون اينکه زير چيزي بپوشه؛بعضي وقتا خودمم از کاراش متعجب ميشدم و خندم ميگرفت.بزور شلوار جينوپاش کردم و باهم به کوچه رفتيم.با وجود بارون کوچه خلوت تر از هميشه بود و تک و توک رهگذران با عجله به خانه هاشان پناه مي بردند.نيم ساعتي در همون حوالي قدم زديم.و دست آخر پشت خانه لا بلاي درختان چنار انبوه يکي از مناطق شمال غرب تهران بروي تخته سنگي نشستيم.به فاصله چند متر آنطرف تر رديف چراغ هاي پايه بلند فضا را در هاله نور اندکي روشن کرده بود.مستي کم کم از سرمان مي پريد.همانطور که روبرويم نشسته بود دستانش را در دست گرفتم.گرم بود و خيس.قطرات باران کم کم شديد شده بودند موهايم خيس و نمناک بود.همانطور نشسته از روي شلوار با کيرم بازي ميکرد.و بدون ممانعت من زيپ شلوارمو پايين کشيد و کير نيمه خوابيده ام را در دست گرفت.از دور دست جز صداي پارس چند سگ و سوت هاي آشناي شبگرد محل صدايي بگوش نمي رسيد.پیراهنم به تنم چسبيده بود از لا بلاي موهايمان آب ميچکيد اما هنوز از اثرالکل غروب گرم و داغ بوديم.لب هاي خيسش رو روي لبم گذاشتم و آنها را محکم به درون دهانم فرو بردم.نفسهاش با هرم داغي در دهانم مي چرخيد مرا بيشتر تحريک ميکرد.بدون حرف جلوم به حالت نيمه خميده ايستاد.مانتو اش را بالا زد و دکمه ي شلوارش را باز کرد. از پشت برجستگي باسنش زير نور اندک چراغ مي درخشيد.با شيطنت باسنش رو جلوم حرکت ميداد و با اينکار طبق عادت هميشه از من ميخواست تا آنرا نوازش کنم.اما به شيوه مورد علاقه مان.با کف دست محکم بروي باسنش زدم و با ناله خفيفي به استقبالم آمد.قطره هاي آب بروي باسنش مي نشست و با ضربه هاي دست من به زمين ميچکيد.با دست باسن تپلش را کمي باز کردم.سوراخ چروکيده و تنگش را کمي موي ظريف و مشکي پوشانده بود.انگشتم را به آرامي به درون لغزاندم .با هر حرکت انگشت خودش را عقب و جلو ميکرد.همانطور از پشت کيرم را به پشتش رساندم و کمي لاي باسن خيس و نمناکش کشيدم و به روي سوراخ پشتش گذاشتم.با وجود چندين و چند بار سکس هنوز دختر بود و دلم نميخواست که از اعتمادش سواستفاده کنم.چون تمام بي پروايي اش در رابطه با من از اعتمادي بود که نسبت به من ديده بود.با وجود ترشحات کس و قطره هاي باران زمان زيادي لازم نبود و به آرامي کيرم به درون غلتيد . ناله اي از سر لدت سر داد و با هر حرکت من خودش را به عقب و جلو ميکشيد.کم کم صداي ناله هايش بالا ميرفت و براي انکه توجه شبگرد يا رهگذراني که امکان داشت ازان اطراف گذر کنند جلب نشود دستم را بروي دهانش گذاشتم.گرچه در ميان انبوه کاج ها و موقعيتي که ما قرار داشتيم از هر طرف محفوظ از ديد بوديم.اما دلم نمي خواست که کسي متوجه صداها بشود.دستانم را محکم بروي دهانش گذاشتم و از عقب مشغول بوديم.انگشتانم را ميمکيد و گاز ميگرفت.دست ديگرم را از زير بروي کسش گذاشتم و نقطه حساسش را چنگ زدم.پاهاي از هم گشوده اش را بروي دست من بست و با ناله هاي پياپي متوجه شدم که در حال ارضا شدنه…چند دقيقه اي نگذشت که لرزش شديدي کرد و بعد به همان حال دولا ماند.کيرم هنوز داخل کونش بود چند ثانيه اي صبر کردم تا آروم بشه و بعد به آرامي بيرون آوردم.همانطور دولا مانده بود و دستانش را بروي زانو زده بود.مانتو خيسش بروي کمر تا شده بود و تند تند نفس ميکشيد.دستم را از لاي پايش برداشتم؛دوباره همان مايع گرم دستم را پرکرده بود.شديد ارضا شده بود و هنوز کاملا به حالت عادي باز نگشته بود.همانجا بروي تخته سنگ نشستم.باسن سفيد و برجسته اش روبرويم بود.من هنوز جا داشتم و تازه آلتم سفت و محکم شده بود.از عقب کمي رانهايش را باز کردم.کمرش را پايين تر آورد … باسنش بيشتر بازشد. سوراخ سرخ و کبودش به آرامي باز و بسته ميشد.انگشتم را برويش گذاشتم.داغ و مرطوب بود و انگشتم را به درون مي مکيد.دوباره تکرار کردم؛اينبار با زبان.خوشش آمد؛ابتدا قلقلک و سپس لذت بود که ميبرد.احتياج به فشار زيادي نبود؛با کمي هل زبانم را با باسن ميمکيد.به آرامي شروع به خنديدن کرد.با دست ضربه اي به باسنش زدم.باسنش را بروي زبانم جمع کرد.کم کم هردو ازاين بازي جديد لذت ميبرديم.با زبان مشغول کردنش بودم و او با هر ضربه دست من زبانم را با باسنش گاز ميگرفت.رفته رفته دوباره تحريک ميشد و به حرکات من با هيجان پاسخ ميگفت.

چند دقيقه اي به همين منوال گذشت تا اينکه نفس هاش دوباره اوج ميگرفتند.در همان حال ناله کنان در حالي که باسن درشت و سفيدش را با دو دست از هر دوطرف باز کرده بود گفت: محکم تر….محکم تر بزن….بزن…بزن….بزنم….
ضربه هاي دستم را محکم تر کردم…همانطور که دولا شده بود بروي زمين نشست.دستانش را بروي زمين که از شدت باران گل شده بود گذاشت و سرش را بروي دست قرار داد.و دوزانو در حاليکه باسنش را بالا گرفته بود قرار گرفت.با هر ضربه دستم لنبر هاي تپلش به شدت ميلرزيدند و قطره هاي آب به اطراف پرت ميشدند.
گفتم:اگه ميخواي به همه جات بخوره کونت و حسابي وا کن
با دست دوطرف باسنش رو بيشتر گشود.حالا از زاويه اي که من ايستاده بودم .کس تنگ و خيس و خوش فرمش به کلي باز شده بود.سوراخ کونش نفس نفس زنان همچنان منتظر ضربه هاي من بود.با شدت گرفتن حرکات دوباره به لحظه ارگاسم نزديک ميشد.با اوج گرفتن شهوتش باسنش رو با فشار بيشتر باز ميکرد و سطح دست من به تمام باسنش برخورد ميکرد.به راحتي حرکات قطره هاي آب غليظ و گرمي که از درون کس از هم بازشدش به بيرون ميچکيد رو مي ديدم … دوباره همان لرز دلپذير و نفس هاي کشيده و تخليه حس جنسي.

براي بار دوم هم ارضا شد.اينبار بدون معطلي جلوم زانو زد…هردو گلي و خيس شده بوديم….کيرمو بدهان گرفت و شروع به مکيدن کردو به همان خوبي قبل مي خورد.به قطره هاي باران که بروي سطح داغ و متورم کيرم مينشست و حرکت لبهاي تنگ و خوش فرم او با آلتم بيشتر از هرچيز تحريکم ميکرد.براي اولين بار بود که در بيرون از خانه رابطه داشتم.و غالبا ازين کار خوشم نمياد اما آنشب خلوت و باراني خاطره ي خاصي برايم شد.کيرمو از دهنش در آوردم …بلافاصله لبانش را غنچه کرد که دوباره بروي لبهايش بکوبم اما اينکار را نکردم.کيرم را دستش دادم و اورا در آغوش کشيدم.تقریبا بروي زمين دراز کشيده بودم و او بروي شکمم نشسته بود.همانطور که کيرمو سخت مي ماليد و با علاقه فشار ميداد سرش را بروي سينم فشار دادم.حرارت نفس هاش بروي گلوي خيسم ميخورد ولذتي دوچندان ميبخشيد.دقايقي به همان حال مانديم تا آبم درون دستانش ريخت.با شيطنت بروي زانو هايم نشست و دستش را بروي لبش ماليد.
هردو کاملا تخلبه شده بوديم و پس از آن طوفان عظيم در آرامشي شگرف و غير قابل وصف فرو ميرفتيم.بي قيدي آغوش هايمان در آنهواي باراني و خيس و اندام هاي گل آلوده و رها از قيد و بند هاي اجتماع؛ لذت آزادي را در ما زنده کرده بود.

پاسي از شب مي گذشت و آسمان سرخ و دلگير بود.شلوارم را بالا کشيدم.اثر مشروب بکلي پريده بود و ازآن جر مثانه اي پر و ملتهب چيزي نمانده بود.همانطور ايستاده کنار کاج بلندي ادارار کردم. سارا هم که حال و روزش بدتر از من بود نگاه شيطنت باري به من کرد و روبرويم ايستاد .مانتوي گل آلودش را بالا زد و روبروي من شروع به ادرار کردن کرد.در حاليکه که با تعجب نگاهش ميکردم جلوتر آمد و چرخ زنان با فشار ادامه ادرارش را به اطراف پاشيد و ناخود آگاه چند قطره اي هم بروي من ريخت اگرچه در آن وضع خيس و آشفته بودم اما سبکسري هاي پسرانه اش پيش از آنکه خشمگينم کند برايم تحريک کننده بود.و مهم تر آن بود که بيرون از حال و هواي روابط جنسي متانت و وقار غير قابل انکارش جذابيتش را چندين برابر ميکرد.همانطور خيره به مايعي که با فشار به زمين ميپاشيد و کف آلود در هواي خنک اطراف بخار اندکي به خود برجاي ميگذاشت نگاه ميکردم که با صداي پارس سگ دوباره به خود آمدم.او هم کارش تمام شده بود و مشغول بالا کشيدن شلوارش بود.آنشب با آرامشي وصف ناشدني به خانه برگشتيم.پيش از هرچيز هردو به حمام رفتيم و بعد با دو فنجان چاي داغ و سيگاري پشت چاي به آغوش خواب رفتیم.

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

سکس از کون, سکس دهانی , کون دادن .داستان گاییدن کون-داستان سکسی از گاییدن کون

مرکز دانلود دانلود فیلم و كلیپ سكسی ایرانی و جنده افغانی یا پاکستانی , عربی عکس سکسی دختران بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد سیاوش


عضویت رایگان در خبرنامه ، عکس سکسی و فیلم سکسی!
http://sia20.wordpress.com


سکس از کون, سکس دهانی , کون دادن .داستان گاییدن کون-داستان سکسی از گاییدن کون
ادامه مطلب عکس های جدید کوس و کون را ببینید ...


اسم من کسری و 17 سالمه، خانواده ما 4 نفره، سعید پدرم که سرهنگ نیرو انتظامیه، سپیده مادرم که ناظم دبیرستان دخترانه است، من و المیرا خواهرم که 21 سالشه و دانشجوی پرستاریه.
ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به 4ماه پیش، من و المیرا همدیگه رو خیلی دوست داریم و رابطه خیلی خوبی با هم داریم و خیلی هم به هم وابسته هستیم، تا حدی که وقتی المیرا دانشگاه قبول شد و رفت دانشگاه من تا یک هفته گریه میکردم، بگذریم روز 4شنبه 14 مهرماه بود ساعت 10 صبح بود که معلم ما گفت بچه ها من امروز کار دارم و باید برم و چون ما زنگ سوم هم با همون معلم کلاس داشتیم تعطیل شدیم، اولش به سرم زد که از موقعیت استفاده کنم و تا مامان هم مدرسه است برم قهوه خانه،( آخه مامان من اصلا نمیذاره که من زیاد بیرون برم و مخالف شدید قلیونه ) ولی چون المیرا اون هفته دانشگاه نرفته بود، گفتم که برم خونه پیش خواهر عزیزم، خلاصه سریع رفتم خونه، سر راهم دوتا پفک خریدم که المیرا رو خوشحال کنم آخه اون عاشق پفکه، خلاصه خیلی زود اومدم خونه اومدم زنگ بزنم، که یهو به خودم گفتم بزار غافلگیرش کنم، بخاطر همین کلید انداختم توی درو رفتم تو، وقتی رفتم تو خونه دیدم که کسی خونه نیست، خیلی تعجب کردم آخه المیرا اصلا عادت نداشت از خونه بره بیرون و معمولا وقتی خونه بود اهنگ میذاشت و با رقص خودشو سرگرم میکرد، پیش خودم گفتم شاید خوابه، بخاطر همین رفتم سمت اتاق خواب که یهو دیدم داره از تو اتاق یه سروصداهایی میاد، بخاطر همین کنجکاو شدم و بی سروصدا لای درو باز کردم که یهو سر جام خشکم زد. باورم نمیشد چی دارم میبینم.

دیدم که هومن همسایمون توی اتاقه و دارن با المیرا تو سر و مغز همدیگه میزنن.
راستی یادم رفت هومن معرفی کنم، هومن یه پسر 28ساله است که واحد روبروی ما زندگی میکنه و خونه مجردی داره و چون به ظاهر پسر خوبیه مامن من اجازه داده بود که من باهاش دوست باشم و اوقات فراغتم رو با اون بگذرونم، البته اون خیلی هم پسر مثبتی نیست و ما با هم یواشکی مشروب هم میخوردیم.

خلاصه اومدم برم تو اتاق و با هومن دعوا کنم که یه چیزی بهم گفت یکم صبر داشته باش ببینیم چی میشه...
بخاطر همین سر جام وایسادم و شروع کردم به نگاه کردن.
بعد از چند دقیقه کشتی گرفتن و قلقلک دادن همدیگه دیدم که المیرا چسبید تو بقل هومن و شروع کردن به لب گرفتن از همدیگه ، من سر جام خشکم زده بود و از تعجب شاخ دراورده بودم . باورم نمیشد که دارم چی میبینم دیدم که المیرا همونجور که داشت لب میداد به هومن دستشو برد سمت کیر هومن و شروع کرد به مالوندن کیر هومن از روی شلوار.

اینجا بود که فهمیدم کرم از خواهر جونمه و خودش هم دلش میخواد.
نمیدونم چی شد که ناخواسته دستم رفت سمت جیبم و گوشیمو در اوردم و شروع کردن به فیلمبرداری.
بعد از یک دقیقه المیرا زانو زد جلوی هومن و زیپ شلوار هومن کشید پایینو دستشو برد تو شلوارش و کیر هومن در اورد، وای باورم نمیشد چی میبینم، شاید بزرگترین کیری بود که تو زندگیم دیده بودم، دیدم یک کیر کلفت و دراز نزدیک به 30 سانتیمتر از تو شرتش در اومد ،المیرا یه نگاهی به هومن انداخت و با یه لبخند سر کیرشو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن باورم نمیشد که المیرا اینقدر با لذت داره کیر واسه هومن ساک میزنه حتی تخم های هومن را هم لیس میزد.

بعد از چند دقیقه هومن المیرا را بلند کرد و لباساشو تو یه چشم به هم زدن در اورد و اونجا بود که من برای اولین با چشمم به بدن لخت و خوشتراش المیرا روشن شد، تا حالا کاملا لخت ندیده بودمش. باورم نمیشد که چقدر بدن خواهرم زیباست. شاید بخاطر رقصیدن زیادش بود. یک کمر باریک و یک باسن تپل خشکل و در تا پستون شق و تپل که البته او نا رو همیشه حس میکردم چون همیشه تاپ و شلوارک تنشه ولی فکر نمیکردم اینقدر خوشگل باشن.

بعد هومن خوابید و المیرا رو نشوند روی صورتش و شروع کرد به خوردن کس و کون خوشگل المیرا جون و اینجا بود که ناله های المیرا شروع شد و هومن با دستاش پستونهای اونو فشار میداد و من هم که مشغول فیلم برداری.
بعد از چند دقیقه المیرا خوابید و پاهاش باز کرد، اینجا بود که من موفق شدم کس المیرا رو ببینم. وای نمیدونید چقدر خوشگله. یه کس صورتی تپل و ناز بدون یک تار مو. با دیدن این صحنه کیر من یهو سیخ شد.
بعد هومن خوابید روی المیرا و سر کیرشو گذاشت روی کس المیرا و با یه فشار کرد تو. باورم نمیشد که خواهر خوشگلم اپن باشه ولی دیدم که داره کس میده، نمیدونید چه لذتی میبرد از کس دادن به هومن. بعد از چند دقیقه که تلمبه زدن دیدم جیغ وداد المیرا هوا رفت.

بعد ازچند دقیقه ، هومن المیرا رو برگردوند و شروع کرد به لیسیدن کون المیرا و کیر کلفتش و کرد توی کون خواهرم المیرا یه جیغ محکم کشید و آروم شد . من ترسیدم ولی نمیدونم چرا دست از فیلمبرداری بر نمیداشتم.
بعد هومن آروم کیرشو کشید بیرون و دوباره کرد تو و المیرا آروم تر شد و شروع کرد به آه و اوه کردن و یواش یواش سرعت کردن هومن بالا رفت اونقدر بالا که احساس کردم الان خواهر قشنگم جر میخوره.
سر وصدا شون بالا رفت و یهو هومن پاشد و وایساد بالا سر المیرا و آبش ریخت تو صورت المیرا و بازهم کیرش کرد تو دهن المیرا.
بعد بلند شدند و لباساشونو پوشیدند، اینجا بود که من بالاخره تونستم تکون بخورم.
خیلی سریع از خونه رفتم بیرون که من رو نبینن.
 کون دادن

رفتم توی پارک سر کوچه و مات و مبهوت به گوشیم نگاه میکردم.
کاملا گیج شده بودم، همین جور تو فکر بودم که یهو موبایلم زنگ زد. دیدم المیراست، گوشی رو برداشتم گفتم سلام. گفت سلام داداش گلم پس کی میای منو از صبح تنها گذاشتی؟
خواستم بگم آره جون عمت ولی حرفمو خوردم و گفتم دارم میام سر کوچه ام . گفت واسه آجی پفک میگیری گفتم گرفتم و رفتم خونه.
زنگ زدم درو باز کرد و طبق معمول همیشه پرید تو بقلم و صورتمو بوسید و گفت سلام داداش عزیزم.
رفتم تو همین جوری مبهوت بودم و از یک طرف هم با دیدن اون صحنه ها و بوسیدن الانش یهو حشری شدم. بهش گفتم بیا بشین کارت دارم. طبق معمول همیشه اومد نشست روی پام و گفت جونم عزیز دلم که یهو ازجاش پرید آخه برای اولین بار با نشستنش من شق کردم.
پا شد گفت خاک بر سرم این چی بود؟ یهو از دهنم پرید گفتم تو که... سریع حرفمو خوردم.
اخماشو کرد تو هم و گفت من که چی؟ منم عصبانی شدم گفتم تو که نباید بترسی ، بزرگتر از ایناشو خوردی.
یهو زد تو گوشم و گفت خفه شو به مامان میگم چه گهی خوردی.
منم که عصبانی شده بودم گفتم اونوقت منم یه چیزایی رو میگم.
گفت مثلا چیو میگی؟
گفتم بیا ببین و گوشیمو در اوردم و فیلمشو بهش نشون دادم.
یهو اشک تو چشمامش جمع شد و گفت تو اینجا بودی..... گفتم میبینی که. گفت تو که نمیخوای به مامان بگی، منو میکشه و زد زیر گریه.
دلم خیلی براش سوخت ولی از یه طرف عصبانی بودم و از طرف دیگه حشری.
گفتم شرط داره . گفت باشه هر چی بگی قبوله.
گفتم منم میخوام بکنمت. گفت آخه.........گفتم آخه نداره تو که نمیخوای مامان اینو ببینه.
سر شو انداخت پایین و گفت باشه قبوله ولی جون مامان....... گفتم باشه بهش نمیگم . یالا که دارم میمیرم، یالا تا نیومده مامان.
اومد و زیپم و کشید پایین و کیرم از شلوارم در اورد. سرشو انداخت پایین و گفت چیکار کنم برات. گفتم همه کارهایی که واسه هومن کردی.
شروع کرد به ساک زدن............وای تازه میفهمیدم که هومن چه لذتی میبرد. نمیدونید که چقدر عالی ساک میزد. بعد از چند دقیقه حس کردم آبم میخواد بیاد بخاطر همین بهش گفتم بسه بکنش تو کست. اونم پا شد و شلوارکش از پاش در آورد و نشست رو کیرم.
یهو کیرم سر خورد تو کسش و یه جیغ کوتاه کشید..........وای نمیدونید چه لذتی میبردم. این اولین باری بود که کیر من تو کس رفته بود اونم چه کس گرم و نرمی شروع کرد به بالا و پایین رفتن و آه کشیدن.
نزدیک به 10 دقیقه رو کیرم بالا و پایین رفت و من شصتمو کرده بودم تو کونش و اون آه واوه میکرد.
سرعتش بالا تر رفت و نفس هامون تند تر و تندتر شد که یهو یه جیغ کشید و کیرم داغ شد. ثابت وایساد و گفت من ارضا شدم بذاربا ساک زدن بیارم آبتو. گفتم باشه پاشد و شروع کرد به ساک زدن بعد از 3دقیقه دیدم آبم میخاد بیاد. سرشو با دستام گرفتم و شروع کردم به فشار دادن کیرم تو دهنش و با سرعت تلمبه زدم که یهو آبم اومد و همش ریخت تو دهن المیرا و اون هم همشو خورد.
بلندش کردم بوسیدمش و بهش گفتم ممنون عزیزم. گفت خواهش میکنم. کسری تو به مامان نمیگی نه؟
گفتم نه عزیزم ، من خواهر گلم رو دوست دارم ، قول میدم به کسی نگم .
اون هم منو بوسید و گفت پس منم قول میدم که هر وقت دلت خواست بهت حال بدم. منم خندیدم گفتم اگه اینجوری باشه منم بهت قول میدم که اگه خواستی با هومن حال کنی ، کمکت کنم و شرایط رو برات مهیا کنم.
خندید و گفت مرسی داداش گلم.
عصرش من رفتم خونه هومن و بهش گفتم که مشروب میخوام اونم یه لیوان واسه من ریخت و یه لیوان هم واسه خودش.
همینجوری که مشروب میخوردیم من رفتم تو فکر کیر هومن و با خودم فکر کردم که این کیر چیه که المیرا اینقدر با لذت میخوره.
گذاشتم خوب که مست شدیم جفتمون به هومن گفتم ، هومن میشه شلوارتو در بیاری ، خندید گفت چرا؟ نکنه میخوای بکنی منو؟
گفتم نه میخوام کیرتو ببینم.
زد تو سرم گفت خفه شو بچه این حرفا چیه میزنی؟
گفتم درار میخوام ببینمش.
گفت نمیشه، گفتم چرا؟ گفت آخه اگه بیدار شه باید از شرمندگیش در بیام، الان هم که کسی نیست بکنمش.
گفتم من آبتو میارم.
گفت چی میگی پسر دیوونه شدی؟
گفتم نه جدی میگم، گفت آخه تو چطوری میتونی آب منو بیاری؟
گفتم واست ساک میزنم، خندید گفت شوخی میکنی، گفتم نه جدی میگم ، گفت اگه نیومد باید بهم کون بدیا.
گفتم باشه.
کیرشو در اورد دیدم وای عجب چیز خوشگل وبزرگیه. گفت یالا دیگه مشغول شو.
منم شروع کردم به ساک زدن، وای تازه فهمیدم که المیرا هم حق داره اینجوری میخوره، خیلی کیرش خوشمزه بود. واسم خیلی جذاب بود سرم رو گرفته بود روی کیرش بالا پایین میبرد و منم محکمتر و محکمتر مک میزدم و اون میخندید و حال میکرد بعد از چند دقیقه گفت بخواب که وقت کون دادنه. ترسیدم گفتم کون نه، ساک میزنم فقط. گفت نه . من که گفته بودم به این شرط.
گفتم آخه این خیلی کلفته پاره میشم گفت نترس من به کارم واردم.
و شلور منو از پام دراورد. منم دیدم مقاومت بیفایده است . گفتم پس یه لیوان دیگه مشروب بده درد نکشم.
یه لیوان مشروب خوردم و خودمو سپردم دست هومن.
مست مست بودیم. ازم پرسید مستی؟ گفتم آره گفت دمر بخواب.
منم به حرفش گوش کردم و شورتم از پام کشید پایین.
یه نگاه به کون سفید و گوشتی و بدون موی من انداخت و زد زیر خنده و گفت به به، درست مثل.......
گفتم درست مثل کی؟ گفت وقتی کردمت بهت میگم . اومدم بگم میدونم المیرا ولی چیزی نگفتم.
یه کم کرم زد به انگشتش و یه تف انداخت رو سوراخ کون من و انگشتشو کرد توی کونم. ...........وای.......... یه کم دردم اومد ولی زیاد نبود. یه چند باری انگشتشو عقب جلو کرد و سوراخ کونم یه کم باز شد. بعد دو انگشتی این کار کرد و من داشتم گشادتر میشدم. بعد از چند دقیقه که خوب سوراخ کونم باز شد. گفت حالا وقتشه و سر کیرشو کرد تو دهنم کرد تا خیسش کنم و بعد گذاشت دم سوراخ کونم و آروم فشار داد تو. خیلی دردم اومد خودمو جمع کردم و یه آی محکم گفتم.
لپمو بوسید و گفت خودتو شل بگیر فقط اولش یکم درد داره بعد آروم میشی و حال میکنی.
به حرفش گوش دادم و خودمو شل کردم ولی دردش هنوز زیاد بود آخه من اولین بارم بود که کون میدادم و هومن فوق العاده کیر کلفت.
خلاصه آروم آروم کیرشو تا ته کرد توی کون من. و همونجا نگه داشت دردم کمتر شد. گفت من واردم نترس و آروم باش. گفتم چشم. بعد یواش یواش کشید بیرون و دوباره کرد تو آروم آروم شروع کرد به تلمبه زدن و کون من سر شده بود و دردم به لذت تبدیل شده بود . بعد یواش یواش سرعتشو زیاد کرد و من دیگه داشتم حال میومدم تا جایی که بعد از چند دقیقه گفتم بکن بکن محکمتر محکمتر و اون شروع کرد به تلمبه زدن محکم و من نفس نفس میزدم و یهو آبم اومد ولی هومن همچنان ادامه میداد و سرعتش بیشتر بیشتر شد و یهو یه داد کشید آبش ریخت تو کونم وای سوختم.
پاشدم گفتم چرا این کارو کردی، من میخواستم بخورم ببینم چه مزه ایه.
خندید و گفت نترس وقت زیاده باید اولین بار میریختم تو تا کونت عادت کنه و مشتری شی.
گفتم هومن حالا بگو چرا می خندیدی؟ کونم مثل کون کیه؟
گفت قول میدی غیرتی نشی گفتم آره گفت کونت مثل کون مامان و خواهرته و تازه اون موقع بود که من فهمیدم که چرا مامانم میگه هومن پسر خوبیه.
گفتم مگه مامانم هم کردی؟ گفت آره اول اون بعدش هم المیرا الان که تو فقط مونده آقا سعید..
بهش گفتم المیرا رو امروز دیدم، منم کردمش. خندید گفت پس از این به بعد با هم بیاین تا سه تایی حال کنیم. یواش یواش مامانت هم بیاریم توخط . گفتم نه بابا نمیشه گفت میخوای یه آتو هم جور کنم مامانتو بکنی..............
گفتم یه سوال: المیرا رو تو اپن کردی. گفت حالا. گفتم بگو گفت برو ازخودش بپرس . گفتم اعتراف کن گفت وقتی با هم کردمتون همه چیزو واست تعریف میکنم.
از اون به بعد هم که من هر وقت کس میخوام المیرا جونم زحمتشو میکشه. هروقت کیر میخوام داداش هومن میده بهم و هر وقت هم نیستن فیلم سوپر المیرا و یک فیلم هم از مامانم که هومن بهم داده میبینم.
فقط از مامانم تعجب میکنم که چطور این کارا رو کرده..........
بچه ها ببخشید سرتون درد اوردم . این داستان زندگی من توی 4ماهه بود.
لطفا نظرتون رو واسم offبذارید.
توسط سرهنگ

گایش کوس و کون بلوند مو طلای ,بلوند آماده گایش

مرکز دانلود دانلود فیلم و كلیپ سكسی ایرانی و جنده افغانی یا پاکستانی , عربی عکس سکسی دختران بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد سیاوش


عضویت رایگان در خبرنامه ، عکس سکسی و فیلم سکسی!



کیر بیچاره ام داشت از شق درد میمرد بعد از خوردن کس نوبت کونش بود بهش گفتم ... یه ذره هم مو نداشت اول با یک انگشت و بعد با دو انگشت کردم تو کونش میخواستم یه .....

جیگرطلا قمبل کرده ...

       عکس های درادامه مطلب را ببینید ... 

بلوند آماده گایش
آخه حیف این کون به این خوشگلی نیست که کس دیگه ای نبینه و نکنتش؟
انگشت کردن کس خیس · دختر بلوند
گایش کون سفید ژله ای
افزودن عنوان
موهای طلایی.پوست سفید
سر کیرمو گذاشتم رو کونش
قزوینی به دوستش میگه پارتی گرفتم بکن بکنه حتما بیا
دوستش میگه : کیا هستن ؟
قزوینیه میگه : دیگه شلوغش نکردم ، خودم و خودت
----------

خانم: آقا یه لباس بدوز از جلو سینه هام معلوم باشه، از عقب باسنم.
خیاط: خانم ما از این لباسها بلد نیستیم بدوزیم ،یه لباس میدوزم ،خودت هرجا رفتی بگو جنده ام
---------

طبق قانون 12 نیوتن اگر با سرعت نور دور درخت بدوی می تونی کون خودت بگذاری
---------
زنه ميره پيش دكتر روانشناس . ميگه آقاي دكتر
من يه پسر دارم بسیجی شده.

دزدي ميكنه .
چاقو كشي ميكنه .
لاتبازي در مياره
. بي ادبه . آدم ميكشه .

هر كار خلافي كه فكر كنيد انجام ميده
. چي كارش كنم ؟؟؟ دكتره ميگه

: خانوم لباساتو در بيار بخواب رو تخت
. زنه ميگه : دكتر پسرم ناراحتي

روحي داره نه من
!!! دكتر ميگه :
ميدونم ولي بايد قبل از هر كاري ننه
همچين بچه اي رو گائيد
Laughing Laughing
---------

یه منشی میره واسه استخدام بش میگن ماهی چند حقوق می خوای میگه 1 میلیون بش میگن چه خبره مدیر عامل داره 800 تومن میگیره منشیه میگه خوب پس برین مدیر عاملو بکنین