۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

کليپ «آشنای محبوب» کم حجم -یک کیر تو کوس و یکی تو کون1390

با درود بر دوستان عزيز
به درخواست بروبچ کليپ های کم حجم خفن و فضای را فعال کردم.
اولين کليپ با انرژی که حال کردن دو مرد با يک زن ميباشد.

مرکز دانلود کلیپ سکسی ایرانی و عکس سکسی دختران بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد سياوش

عکس سکسی یک جنده خوشگل کون گنده .تلمبه زدن !!!!

دانشمندان «خودارضایی» را برای زن و مرد بی‌ضرر و حتی مفید می دانند """


1-  .box.net   لينک دانلود مستقيم کليپ باحجم

http://www.box.net/shared/ficx4xey9l

2-mediafire.com
http://www.mediafire.com/?3gcap4gnb4wa9vo

Size: 754.4 KB
«آشنای محبوب»



بیشتر در ادامه مطلب میباشد -------more


این بچه کوس ها کردن داره
thumb9
كوس خوشگل
12
سوراخ كون خوشگل

thumb4
خانوم خوشکل بلوند ناز

thumb3
بچه خوشگل بلوند ناز

thumb7
کوس


داستان سکس با دختر همسایه

من و دختر همسایه

18سال بيشتر نداشتم يه شب تو پارك محل نشسته بودم كه ديدم يه دختره داره مياد به طرفم. يه كم كه اومد جلو ديدم مهساست. مهسا و مهديس با هم خواهرند ولي چه خواهرايي. از اون دخترايي هستند كه مورد دارند ولي اگه يه پسري تو محل چيزي بهشون بگه مثه سگ پاچش رو ميگيرند. انگار اون شب ندا تنش خيلي مي خاريد. اومد جلو داشت چيپس مي خورد! با هم سلام و احوال پرسي كرديم. گفت فرزاد بلند شو بريم آخر پارك چون اونجا تاريكه و اگه اونجا صحبت كنيم كسي ما رو نمي بينه! داشتيم صحبت مي كرديم كه يهو گفت من بايد برم گفتم آخه چرا؟! گفت خالم تو خونه تنهاست و منتظر منه! بايد برم نگران ميشه. با پرو بازي گفتم منم باهات ميام. دنبالش راه افتام و با هم رفتيم در خونشون. بهم گفت فرزاد نيا ... بابا ، مامانم خونه اند. اينو كه گفت فهميدم كه با خالش تو خونه تنها هستند رسيديم در خونشون. گفت برو ميخوام برم تو خونه. گفتم منم ميام. مهسا گفت تو چقدر پررويي ...! برو ديگه مي خوام برم بابام تو خونه است. گير دادم گفتم منم ميام مي خوام بيام پيش بابات. زنگ زد خالش با آيفون در رو باز كرد مي خواست بره تو پا گذاشتم جلو در و نذاشتم در و ببنده. گفت بزار برم تو الان بابام مياد. گفتم نه .... گفت خالم رو صدا مي كنما. يهو صداي خالش اومد گفت مهسا با كي هستي! گفت هيچي خاله دوستمه. خالش با يه شلوارك و يه تاپ اومد جلوي در راهرو. تا منو ديد يهو رفت تو گفت ندا تو كه گفتي دوستمه. مهسا گفت خوب دوستمه ديگه.(حس كردم نمي خواد جلو خالش كم بياره). گفت مهسا در رو ببند بيا تو. زشته يكي ميبنت! تو در و همسايه خوب نيست... . نزديك نيم ساعتي با هم صحبت كرديم . زد به سرم يكم اذيتش كنم. دكمه هاي مانتوش رو تو چارچوب در باز كردم (دستش به در بود كه من نرم داخل) يه تي شرت سفيد با عكس ميكي موس تنش بود و سينه هاي كوچيكش از زير تي شرتش معلوم بود. دست گذاشتم رو سينه هاش و يكم مالوندم . هيچ كاري نميتونست بكنه چون جرأت نداشت دستش رو از جلوي در برداره مي ترسيد برم داخل. منم همونجا سينه هاش رو فشار دادم و شروع به لب گرفتن كردم. يه دفعه هولم داد گفت برو عقب كثافت ، بي شعور. دستت رو بكش عوضي ... . دوباره رفتم جلو نزديك يه ربع ديگه با هم صحبت كرديم . يهو صداي خالش اومد گفت مهسا بسه ديگه دوستت رو رد كن بره، بيا داخل الان بابات مياد. اونم گفت فرزاد برو الان بابا، مامانم ميآند. گفتم يه لب بده تا برم ... بهم گفت اگه يه لب بدم ميري؟ منم گفتم آره، يه لب باحال گرفتم و رفتم عقب بهم گفت خيلي خري، عوضي ... ! در و بست و رفت! نزديك يك ماه از اين ماجرا مي گذشت. قرار بود طبقه بالاي خونمون رو كرايه بديم يه روز تو خونه تنها بودم كه ديدم در ميزنند . در رو كه باز كردم ديدم مهديس (خواهر مهسا ) با شوهرش و دخترشون پشت در قرار دارند. گفتم بفرمائيد امري داشتيد. شوهرش گفت مي خوايم خونتون رو ببينيم . گفتم خواهش ميكنم بفرمائيد. رفتن بالا و يه بازديدي كردن و گفتن فردا دوباره ميآند واسه صحبت كردن ... . نزديك يك ربع از رفتنشون مي گذشت كه دوباره زنگ خونه به صدا در اومد آيفون رو زدم و رفتم داخل راهرو . ديدم مهسا در خونمونه .سلام كرد . گفتم سلام مهسا خانم از اينطرفا، كاري داشتين؟ گفت خواهر و شوهر خواهرم اينجا هستند؟! يهو تو يه لحظه فكر كثيفي به سرم زد. گفت آره چطور مگه؟! گفت انگار قرار بوده بيان خونه شما رو ببينند. پرسيد هنوز هم اينجا هستند؟ گفتم آره رفتن بالا خونه رو ببينن! گفت ميتونم برم بالا؟ گفتم چرا كه نه. وايسا خودم هم ميام! با هم رفتيم بالا. يه حسي بهم دست داد بهترين موقعيت بود مي تونستم هر كاري كه ميخوام با مهسا بكنم چون كسي تو خونه نبود. در رو باز كرد رفت داخل. گفت پس كجان؟ سريع در رو قفل كردم و گفتم اينجا هستند. شوكه شد ... گفت در و باز كن ... وگرنه داد ميكنم . بهش گفتم اي قدر داد كن تا خسته بشي چون كسي صدات رو نمي شنود. مهسا گفت بزار برم. منم گفتم شرمندتم ... . گفت مي خواي چي كار كني؟! بهش گفتم هيچي بابا يه چند دقيقه اي با هم هستيم بعد برو خوبه؟ دستش رو به زور گرفتم و بردمش تو آشپزخانه و نشوندمش رو سراميكهاي كف آشپزخانه. كاملا تسليم شده بود انگار خودش هم دلش ميخواست. خم شدم طرفش و روسري اش رو از سرش برداشتم يه چنگ تو موهاش زدم و شروع كردم به لب گرفتن. آخ كه عجب لبهايي داشت. همونطور كه در حال لب گرفتن بودم شروع كردم به باز كردن دكمه هاي مانتوش هيچ اعتراضي نمي كرد منم مانتوش رو در آوردم زير مانتوش يه تي شرت نارنجي تنگ پوشيده بود. تي شزتش رو يكم دادم بالا تا دكمه شوارش رو باز كنم. گفت فرزاد چي كار ميكني؟! گفتم ببين مهسا چند دقيقه مي خواهيم با هم حال كنيم قول مي دهم هيچ آسيب جسمي بهت نرسونم. شلوارش رو تا سر زانوهاش كشيدم پايين نشستم رو پاهاش. تي شرتش رو از تنش در آوردم و شروع كردم به خوردن سينه هاش. بعد رفتم بالاتر و شروع كردم به مكيدن زير گلوش ، خيلي بهش حال ميداد چون بد جوري صداي آه و ناله اش در اومد. گفتم مهسا يكم آروم تر همسايه ها صدات رو ميشنوند آبرو مون ميره! گفت من كه ميخواستم سر و صدا كنم گفتي اينقدر داد كن تا خسته شي حالا ... . از رو پاهاش بلند شدم و شلوارش رو كاملا از پاهاش بيرون آوردم. دستم رو بردم طرف شرتش تا شرتش رو در بيارم ولي نذاشت. گفتم مهسا ضد حال نزن. بذار حال كنيم قول ميدم كه بهت آسبي نزنم. گفت نه شرت رو ديگه نميذارم! گفتم مهسا ... و زوري شرتش رو از پاهاش بيرون آوردم. سريع دستش رو گذاشت رو كسش! بهش گفتم آخ كه ندا تو چقدر نجيبي . گفت نميزارم! گفتم چي رو نميزاري؟! گفت اجازه نميدم ديگه به اينجام دست بزني! زوري دستش رو كنار زدم .واي كه عجب كس تميزي داشت! مثل يك غنچه گل رز بود. پاهاش رو دراز كردم و افتادم روش اينقدر عجله داشتم كه يادم نبود لباس هاي خودم رو در بيارم. تي شرتم رو از تنم در آوردم بعد دكمه هاي شلوارم رو باز كردم و شلوارم رو به سختي كشيدم پايين آخه كيرم اينقدر بزرگ شده بود كه ديگه اچازه پايين كشيدن شلوار رو بهم نميداد ، بعد از شلوار شرتم رو در آوردم و مهسا رو به زور خوابوندم رو زمين . بهم گفت جون هر كسي كه دوست داري بلند شو سراميكا خيلي يخ هستند! گفتم عيب نداره خودم گرمت ميكنم. دوباره از بالا شروع كردم به خوردن گردن و بعد سينه تا رسيدم بالاي كس اش! از رو ندا بلند شدم و اومدم جلوي پاهاش نشستم . كمرش رو گرفتم بالا و از ساق پاش شروع كردم خوردم رفتم بالا تا رسيدم به رونش. نزديك كس اش كه رسيدم ديگه نفس مهسا بند اومد و داشت از حال ميرفت! رفتم سراغ كس اش و شروع كردم به خوردن و مك زدن يكم بد مزه بود ولي خوب اينقدر حال ميداد كه چيزي از مزه اش نمي فهميدي! انقدر كس اش رو مكيدم كه مهسا به غلط كردن افتاد و قسمم داد كه بس كنم! كمرش رو آروم گذاشتم رو زمين و خوابيدم روي مهسا و كيرم رو گذاشتم بين پاهاش و ده، پونزده بار عقب جلو كردم. يهو مهسا دست گذاشت رو كس اش و گفت خواهش ميكنم به اينجام كاري نداشته باش! گفتم تا الان واسه خودت حال كردي حالا كه نوبت من شد! گفت خواهش ميكنم ... . مهسا رو برگردوندم و دست گذاشتم زير شكمش و بلندش كردم. لباسها رو كشيدم زير زانوهاش و خوابوندمش رو زمين . دوباره كيرم رو گذاشتم بين پاهاش و چند بار جلو عقب كردم . زياد حال نميداد واسه همين مجبورش كردم خم بشه دستاش رو بزاره رو زمين و تكيه كنه رو زانوهاش. كيرم رو گذاشتم رو سوراخ كونش و يكم فشار دادم ولي فايده نداشت چون خيلي تنگ بود. ديدم اينجوري اذيت ميشه گفتم مهسا تو كيفت كرم ، مرم پيدا نميشه گفت چرا دارم . در كيف اش رو باز كردم يه تيوپ پر داخل كيفش بود نصف بيشترش رو ماليدن سر كيرم و از پشت گذاشتم در كونش يكم فشار دادم به سختي رفت داخل ، ولي مهسا خيلي دردش گرفت از چشماش معلوم بود . همونطور كه رو زانو هاش خم شده بود شروع كردم به تلمبه زدن يك بار دو بار .... يك لحظه دچار جنون شدم وقتي به خودم اومدم ديدم مثل اينكه خيلي درد داره چون جيغ ميكشيد . گفتم مهسا جون آروم تر ما آبرو داريم ديگه داشت آبم ميامد كيرم رو در آوردم و گذاشتم لاي پاهاش ، مهسا دستش رو گذاشت رو كيرم و چسبوندش به كسش و آبش رو ريختم تو دستش . مهسا هم كير بي حالم به همراه آبش مي ماليد به كسش. برش گردوندم دلم سوخت براش بنده خدا سر زانو هاش سياه شده بود هيچي هم نگفته بود. يه چند تا لب اساسي ازش گرفتم يه چند ثانيه اي رو هم خوابيديم بعد با دستمال كاغذي كه تو كيف مهسا بود آب رو از روي كس و لاپاش پاك كردم كمكش كردم لباساش رو بپوشه سريع لباس هاي خودم رو هم پوشيدم ديگه هوا تاريك شده بود . از مهسا بخاطر حال دادن تشكر و براي اذيت شدنش معذرت خواهي كردم وقتي مي خواست بره كمكم كرد تا كف آشپزخونه رو تميز شستيم بعد هم در و واسش باز كردم فرستادمش رفت خونه.
عکس عکس سکسی عکس سکسی بلوند خوشگل عکس سکسی خارجی. کلیپ سکسی
و خارجی ایرانی کیر کس کون جنده ساک زدن: کلیپ سکسی

داستان س کسی +کلیپ سکسی زنان با حجاب , محجبه سکسی Arabic_Libanon

مرکز دانلود کلیپ سکسی وعکس سکسی دختران ایرانی و اسیای و شرقی و غربی
بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد سياوش
http://iranpress3gp.blogspot.com/
عکس کوس اين جيگر نگاه کن کوس دختر
http://sia20.wordpress.com/
عکس سکسی یک جنده خوشگل کون گنده .تلمبه زدن !!!!

دانشمندان «خودارضایی» را برای زن و مرد بی‌ضرر و حتی مفید می دانند """


کليپ کم حجم -یک کیر تو کوس و یکی تو کون1390
 کوس دختر

محجبه سکسی
 کوس + کون بعد از دادن

کلیپ سکسی عربی با کوس گشاد و سوراخ کون ناز
کلیپ سکسی عربی + کوس + کون + ساک +عرب جنده
فيلم مصرى جديد
کلیپ سکسی عربی که اول کوس میده بعد کون که ساک هم میزنه عرب جنده
 داستان س کسی + کلیپ سکسی عربی  
  DOWNLOAD
بیشتر در ادامه مطلب میباشد ..m
1-لینک دانلود کلیپ سکسی
DOWNLOAD Arabec sex
http://rapidshare.com/files/256861233/_________.avi


2 -لینک دانلود کلیپ سکسی اعراقی
کلیپ سکسی عربی اعراقی باحجاب که دختر ۱۸ ساله است و خیلی قشنگ کوس و کون
همه را مید بکن بکن Arabec_Eraq
DOWNLOAD
http://rapidshare.com/files/257729664/Arabec_Eraq.rar

3 -لینک دانلود کلیپ سکسی
ویدیو سکسی لبنانی که کون وکس یکی میشه دختر فقط کیر میخواد

Arabic_Libanon
DOWNLOAD
http://rapidshare.com/files/257732821/Arabic_Libanon.avi
DOWNLOAD-4+ لینک دانلود کلیپ سکسی
DOWNLOADدانلود: سکس مقعدی یک دختر ترک وسط بیابون, بدجوری هم ناله می کنه

داستان سکسی +داستان س کسی
نادر و میترا
يک روز جمعه که باز توي خونه تنها بودم و داشتم پشت کامپيوتر طبق معمول فيلم تماشا مي کردم که صداي جيغ و داد يه دختر رو از پارکينگ مجتمع شنيدم سريع ازجام بلند شدم بدون معطلي رفتم پائين ديدم نگهبان توي اتاق نيست اين ور و انور رو نگاه کردم مثل اينکه اون روز مجتمع خالي از سکنه بود چون بغير من کسي بيرون نيامده بود رفتم طبقه پائين پارکينگ سمت سالن بازي که صداهاي ضعيف همون دختره رو شنيدم سريع به سمت سالن رفتم وقتي باز کردم ديدم بله نگهبان  دختر واحد بالايي (ميترا) رو گرفتن و روي ميز پينگ پونگ خمش کرده بودن و شلوار لي و شرتش رو تا زانو کشيدن پائين و نگهبان سعي مي کرد کير نيمه شق شده اش رو از پشت بکنه توي کس دختره و هم ولايتيش هم دهن ميترا رو گرفته بود تا جيغش در نياد .وقتي من رو ديدن از ترس ولش کردن ميترا تا جلوي دهنش باز شد دوباره جيغ کشيد ولي وقتي ديد کسي جلوي اون رو نگرفته از روي ميز بلند شد و برگشت باديدن من زد زير گريه اصلا هواسش به شلوار و شرتش نبود همينجوري نشست زمين نمي دونستم به کس مودار اون نگاه کنم يا به نگهبان که هاج و واج داشت منو نگاه مي کرد يه چند ثانيه همينجوري ناهشون کردم و يکهو هجوم بردم سمت نگهبان دوسه تا کشيده زدم در گوشش اون يکي سريع شلوارش رو بالا کشيد و از فرصت استفاده کرد و زد به چاک . ميترا هنوز روي زمين به همون حال چنباتمه زده بود و سرش رو با دستهاش محکم گرفته بود . به نگهبان گفتم برو بالا بعداً حساب تو يکي رو مي رسم .بعد خم شدم و از بازوهاي ميترا گرفتم و بلندش کردم دوباره کس مودارش منو وسوسه مي کرد اما دلم واسش خيلي مي سوخت بي اختيار دست بردم و شلوار و شرتش رو کشيدم بالا که خودش از دستم گرفت و بست بيچاره از ترس دهنش بند آمده بود و لبهاش مي لرزيد حتي نمي تونست از من تشکر کنه زير بغلش رو گرفتم تا کمکش کنم تا از سالن بيرون بريم اما نمي تونست نمي دونم چرا اما بي اختيار سرش رو توي بغلم گرفتم و شروع کردم به نوازش کردن و دلداري دادن که نترسه ديگه تمام شده اما هنوز داشت هق هق مي زد . سرش رو از روي سينم بلند کردم و آروم گونه اش رو بوسيدم توي اون موقع اصلاً از روي شهوت نبود و فقط مي خواستم اون يکمي آروم بگيره خلاصه حالش جا آومد و باهم از پله ها بالا رفتم توي راه بهش گفتم که اونجا چکار مي کردي تنهاي چيزي نگفت بعد پرسيدم مي ري خونه که همينجور که بهم چسبيده بود دوباره زد زير گريه و محکم از کمرم گرفت اما اين بار من داشتم شق مي کردم . ازش پرسيدم ببخشيد مگه تونستن کاري هم باهات بکنن که بلندتر شروع به گريه گرد و فقط يه کلمه گفت نمي دونم هيچي نمي دونم . ديدم وضع روحيش خيلي خرابه گفتم باشه بيا خونه ما همين طبقه اول هست بريم يه آبي به سرو صورتت بزن . چيزي نگفت و با هم رفتيم خونه بردمش سمت دستشوئي و گفتم برو تو و سرو صورتت يه آب بزن وقتي رفت تو بازم مثل هميشه از سوراخ در نگاه کردم ببينم داره چکار مي کنه رفت سمت چاه توالت شروع کرد به باز کردن دکمه هاي شلوار لي اش بعد پائين کشيد و شروع کرد به وارسي کردن کسش حيونکي ترسيده بود واي چه کوسي داشت تا حالا چرا به ميترا اينقدر توجه نکرده بودم اخه اون دختره خيلي راحتي بود هميشه توي سالن بازي مجتمع و کلا توي ساختمان راحت بود و با دوستهاش بازي مي کردن دختراول دبيرستان بود و هميشه با شلوار و بدون حجاب مي گشت اما حالا داشتم کس مودارش رو مي ديدم دلم داشت از قفسه سينم بيرون مي زد تا حالا کس دختر کوچيک نديده بودم واي معلوم بود تا حالا اصلا موهاي کسش رو نتراشيده بود .خوب که خودش رو وارسي کرد شلوارش روبالا کشيد و من هم از پشت در کنار آمدم و رفتم تا براش يه شربت درست کنم وقتي بيرون آمد يکمي حالش بهتر شده بود اما با ديدن من سرخ شد و سرش رو پائين انداخت و شروع کرد به تشکر کردن من يه لبخندي بهش زدم و گفتم اشکال نداره بشين يه شربت بخور تا حالت جا بياد گفت نه مي خواد بره خونه اصرار نکردم اما برگشت و گفت خواهش مي کنم چيزي توي مجتمع نگم گفتم باشه اما بايد که پدر اين نگهبان عوضي رو درآورد که گفت نه اون وقت آبروي من هم مي ره . بهش گفتم مگه کاري باهت تونستن بکنن سرش رو انداخت پائين و چند قطره اشک از چشماش بيرون اومد دوباره با مهربوني از چانش گرفتم و بلند کردم و با يه لبخند بهش گفتم تو داداش نداري مي دونم اگه منو بجاي دادشت قبول کني بهم اعتماد کن مي تونم بهت کمک کنم يه نگاه با محبت بهم کرد و با لبخند تلخي همراه با سرازير شدن اشک از گونه هاش گفت نمي دونم بعد دوباره سرش رو پائين انداخت .هم دلم واسش مي سوخت و هم داشتم از شق درد مي مردم دلم مي خواست دوباره اون کس مودار کوچولو رو دوباره ببينم دلم رو به دريا زدم و با پروئي گفتم ببينم ميترا سوزش داري يهو سرش رو بالا آورد و گفت چي ؟گفتم هيچي داره مي سوزه . بازم با تعجب گفت چي؟ گفتم بابا اونجات داره مي سوزه يه نگاه با ترديد کرد و گفت يکمي گفتم فهميدي تونستن کاري بکنن يا نه چيزي نگفت و فقط سرش پائين بود دوباره با پروئي گفتم توي دستشوئي نگاه کن ببين ازت خون آمده يا نه اگه اينجوري بود که من باباي اون مرتيکه افغاني رو در ميارم بدون اينکه چيزي بگه در رو باز کرد و رفت .چيزي نگفتم اما بيرون توي راهرو آروم صداش کردم و گفتم اگه دوست داشتي باهم بريم پيش دکتر معاينه بکنه اون وقت خيالت راحت مي شه قول مي دم به کسي نگم تشکر کرد و رفت .چند روز بعد سر کوچه ديدمش به سمتم اومد و سريع از من خواست که کمکش کنم گفتم چي شده گفت مگه اون روز نگفتي دکتر آشنا داري گفتم چرا گفت ببين از اون روز به بعد اين فکر مثل خوره افتاده به جونم و فقط روم مي شه به شما بگم اگه خداي نکرده طوري بشه اون وقت بابام منو مي کشه گفتم ناراحت نشو باشه من فردا يه کاري برات مي کنم . شماره موبايلم رو بهش دادم و رفت فردا بعداز ظهر يه قرار توي مطب يه خانم دکتر گرفتم و بعد با ميترا رفتيم توي ماشين بهش گفتم خوب به دکتر چي بگيم گفت چي رو چي بگيم گفتم ببين اگه همينجوري بريم خوب اگه خداي نکرده چيزيت باشه اون وقت دکتر فکر مي کنه کار منه پس بايد بگيم که ما دو تا باهم نامزد هستيم و آمديم گواهي سلامت بگيريم قبول کرد وقتي وارد مطب شديم منتظر شديم نوبت ما که شد منشي گفت ايشان خانوم شما هستند يه لبخند زدم گفتم تقريباً نامزد هستيم يه لبخند مرموز بهم زد و گفت خوب پس براي گواهي سلامت اومدين سرم رو به علامت مثبت تکان دادم به ميترا گفتم برو تو من اينجا واستادم که منشي گفت شما هم مي تونيد برين تو بعد بازم يه لبخند بهم زد من هم از خدا خواسته پشت سر ميترا پريدم تو واي همش توي سرم اين بود که وقتي دکتر داره ميترا رو معاينه مي کنه واي توي همين فکر بودم که خانم دکتر گفت خوب چي شده گفتم چيزي نيست ما با هم نامزد هستيم و براي گواهي سلامت اومديم لبخندي زد و خيلي مهربون به ميترا گفت دخترم شما برو آماده شو من بيام ميترا نگاهي به من کرد و نگاهي با ترس و تعجب به دکتر که دکتر متوجه شد و دوباره بالبخند گفت نترس عزيزم برو پشت اون پرده مانتو شلوار و شرت خودت رو بکن اونجا يه روپوش هست به پوش بعد بيا روي اين صندلي بخواب .واي صندلي معاينه خودش يه حالتي داشت که داشتم کم کم شق مي کردم مثل تخت بود و جلوي اون دوتا جاي پا ميترا رفت و بعد چند دقيقه با اون روپوش که از زير کوسش کاملا معلوم بود برگشت چشام داشت چهارتا مي شد روي صندلي نشست و پاهاش رو توي اون جاپاها گذاشت تا کاملاً از هم باز قرار بگيرند بي اختيار چشام رو دوخته بودم به موهاي کسش سوراخ کونش هم معلوم بود واي چي داشتم مي ديدم باورم نمي شد چقدر کسش کوچيک بود و تنگ اما ميترا بلافاصله روپوش رو کشيد روي پاهاش و من تازه متوجه شدم که نبايد نگاه مي کردم يه اخمي هم بهم کرد .وقتي دکتر آمد آرام پاهاي ميترا رو توي اونجا با کمر بند بست بعد روپوش رو کنار زد از کنار دست دکتر سعي مي کردم تا خوب تماشا کنم دکتر دستکش توي دستش کرد و آروم آروم شروع کرد به باز کردن لبهاي کس ميترا مثل اينکه اون درد داشت اما چشماش رو بسته بود و سرش رو بالا نگه داشته بود و لب زيرين خودش رو گاز گرفته بود عرق از پيشانيش داشت مي ريخت دکتر کمي بيشتر لبهاي کسش رو از هم باز کرد و حالا کاملا دوتا سوراخ معلوم بود واي از زير شلوار کاملا شق کرده بودم مخصوص ميترا با زور سعي مي کرد عضلات بدنش رو منقبض کنه اون وقت سوراخ کونش هم هي جمع مي شد و دوباره از هم شل مي شد دکتر منو صدا کرد و گفت ببينيد شما بايد بيشتر آشنائي داشته باشيد البته من تصور مي کنم که شما فردي تحصيل کرده هستيد دلم حري ريخت بعد سوراخ مهبل رو بهم نشان داد و کمي در باره پرده بکارت حرف زد بعد گفت الحمدالله نامزد شما از هر حيث سالم است . بعد کمي هم با سوراخ کونش بازي کرد و تا بند اول انگشت سبابه توي کونش کرد که ميترا بي اختيار يه واي با صداي لرزه کرد و خاموش شد دکتر يه نگاه به ميترا کرد بعد گفت خوب تمام شد بعد پاهاي ميترا رو باز کرد و گفت که بلند بشه و بره لباس بپوشه . وقتي ميترا لباس مي پوشيد ديدم رفتار دکتر کمي عوض شده اما چيزي نگفتم اون شروع کرد به نوشتن گواهي سلامت ميترا هم لباس پوشيد و بيرون آمد دکتر گواهي رو به ميترا داد و لبخند کوچيکي زد و گفت لطفا شما يه دقيقه بيرون باشيد الان نامزدتان مي آيد .دلم باز دوباره حري ريخت واي اين دکتر مي خواد چي به من بگه وقتي ميترا رفت دکتر رو به من کرد و گفت ببينيد چيز خاصي نيست اما من به عنوان يک پزشک وظيفه دارم افراد جوان مثل شما رو راهنمائي کنم .با تعجب داشتم به دکتر نگاه مي کردم که ادامه داد ببينيد خيلي واضح بگم شما سعي کنيد در زمان نزديکي با همسرتان بيشتر از راه هاي طبيعي استفاده کنيد . با توجب به دکتر گفتم ببخشيد من متوجه نمي شوم .گفت ببينيد با معاينه نامزدتان متوجه شدم که ايشان نزديکي از راه غير مهبل داشتن يعني مقعدي اين نوع مقاربتها معمولا در زمان نامزدي اتفاق مي افتاد اما سعي کنيد بعداز ازدواج از اين نوع مقاربت به پرهيزيد چون حتما همسرتان دچار ناراحتي خواهد شد . هاج و واج مانده بودم خيس عرق بودم چون اون فکر مي کرد که من با ميترا از پشت سکس داشتم وقتي بيرون آمدم هنوز حرفهاي دکتر توي گوشم بود وقتي سوار ماشين شديم ميترا از تغيير رفتارم پرسيد و گفت واقعا از شما متشکرم اما موضوع مهمي بود که دکتر با شما حرف مي زد نگاهي بهش کردم توي دلم گفتم خوب حالا که اون يکي دوبار از کون داده پس ما چرا نکنيمش . گفتم يه چيزي ازت مي پرسم راستش رو مي گي گفت اره حتما گفتم ببين ميترا تو تا حالا با کسي سکس داشتي يکه خورد گفت نه بخدا مگه نديدي دکتر گواهي سلامت بهم داد گفتم نه مي دونم اما دکتر يه چيز ديگه هم به من گفت تو از پشت سکس داشتي اون هم چندبار با گفتن اين حرف صورت سفيدش سرخ سرخ شد و سرش رو پائين انداخت گفتم هان راستش رو بگو درسته تو از پشت سکس داشتي سرش رو به علامت منفي به طرفين کرد گفتم ببين قرار بود دروغ نگي دکتر وقتي ماينه مي کرد فهميد که توچند بار از پشت سکس داشتي آره ميترا ؟ديدم باز هم اشک از گونه هاش سرازير شد گفتم ببين چرا داري گريه مي کني کم کم داشتم حالت دوستانه بهش مي گرفتم و سعي مي کردم تا از نظر ذهني کاملاً تخليه بشه گفتم ببين قرار بود با من رو راست باشي مثل يه داداش خوب حالا بگو ببينم داشتي يا نه ؟نه به خدا اما اما گفتم اما چي ببين دروغ نگو دکترها همه چيز رو مي فهمن وقتي داشت مقعد تو رو نگاه مي کرد من هم ديدم يکم از پوست عضلات اونجا بيرون زده بود و کاملاً معلوم بود که تا حالا چندين بار از اونجا سکس داشتي اين حرفا رو وقتي مي زدم هم داشتم شق مي کردم هم سعي مي کردم اون رو حشري بکنم . بعد دوباره شروع کردم به حرف زدن که چرا مي ترسي اصلاً اشکال نداره چون آدم بايد به هرحال شهوت خودش رو يه جوري خالي بکنه . ببين مثلاً ما پسرها معمولا راحت تر از شما دخترها خودمون رو تخليه مي کنيم اما شما واسه اينکه اوپن نشين مجبور هستين از همون راه خودتون رو ارضا بکنيد اين حرفها رو با آب و تاب تعريف مي کردم اما نمي دونستم که ميترا داره حشري ميشه يا نه که ميترا با بغض گفت نه بخدا اما يه چندباري خودم اين کار رو با خودم کردم . گفتم چي خودت يعني چي چطور با شرم و حيا گفت با خيار و چيزي نگفت ديگه روي من باز شده بود و گفتم چي چرا آخه با اون باز هم از اين حرفهاي سکسي شروع کردم باهاش حرف زدن تا به نزديکي خونه رسيديم اما ميترا حرفي نزد سر کوچه نگه داشتم تا پياده بياد .چند روز گذشت و باز ميترا همون دختر شاداب سر زنده با همون وضع هميشگي يعني شلوار لي تنگ و بلوز در محوطه مجتمع رفت و آمد مي کرد واي وقتي اون کون و کپل رو از زير شلوار لي مي ديدم کيرم شق مي شد و ياد حرفهاي دکتر و ديدن اون تصاوير توي مطب مي افتادم . از شانسم قرار شد که مادر و پدرم برن شهرستان بهترين موقع بود که يه سير کون ميترا رو بکنم به همين خاطر روز پنج شنبه عصر رفتم سالن بازي ديدم داره با يکي از دختراي همسايه پينگ پونگ بازي مي کنه واي پشتش به من بود وقتي داشت خم مي شد دلم مي ريخت .صداش کردم اومد جلوي در سالن کمي به عقب رفتم تا بياد بيرون با لبخند گفت بله گفتم راستش فردا پدر مادرم مي رن شهرستان من تنها هستم مي خواستم ببينمت .کمي اخم کرد و گفت من منظور شما رو نفهميدم گفتم خوب ببين گفتم يه چند ساعتي باهم حرف بزنيم گفت در باره گفتم ببين چرا متوجه نيستي از همون حرفا مي خواستم يکمي نصيحتت کنم - گفت مرسي اما فکر کنم ما روز جمعه بريم بيرون از اين حرفش ناراحت شدم دختره کون ده داشت واسم کلاس مي زاشت کمي لحن حرفم رو عوض کردم خوب هرچي خودت بخواي اما من مجبورم موضوع اين افغاني رو با اون موضوع ارضاء خودت رو به پدرت بگم يهو رنگ روش پريد و شروع کرد به التماس کردن گفتم به هرحال فردا صبح من منتظرش هستم اگه نياي مجبورم به پدرت همه ماجراي رو بگم رفتم مي دونستم که مياد چون خيلي ترسيده بود . شب همش به ياد ميترا بودم و دل توي دلم نبود جون فردا مي خواستم يه کون تنگ رو بکنم .خلاصه روز موعود بسر رسيدهمه چيز رو آماده کرده بودم همون چشم الکتريکي رو از داخل کانال کولر روي تختم تنظيم کرده بودم که کاملا از خودمون فيلم بگيرم کرم بي حس کننده و...ساعت ده بود که زنگ آپارتمان زده شد از چشمي در نگاه کردم ديدم خودشه ميترا اما با مانتو بود در رو باز کردم و زود پريد تو گفت ببين من زياد وقت ندارم اومدم بهت التماس کنم گفتم مي رم سر کوچه خونه همکلاسيم برگردم اگه دير کنم اون وقت زنگ مي زنند آبرومون مي ره .دختره کوني داشت واسه من خطو نشون مي کشيد رو بهش کردم و گفتم ببين ما کلي کار داريم برو به خونه بگو تا ظهر اونجا هستي گفت آخه نمي شه درو باز کردم و گفتم پس برو فردا من هم با بابات همه چيز رو مي گم . يه نگاه مظلوم بهم کرد و گفت باشه الان مي گم برمي گردم رفت بعد چند دقيقه برگشت بي مقدمه دستش رو گرفتم و بردم توي اتاق خودم .روي تخت نشست من هم روبروش روي صندلي کامپيوتر نشستم بعد رو بهش کردم و گفتم خوب چرا مانتو ات رو در نمي آري گفت مرسي خوب بگو حرفهات رو بگو مي خوام برم خنديدم و گفتم نه اينبار حرف نمي زنيم عمل مي کنيم با اين حرف از جاش بلند شد که بره پريدم بغلش کردم و گفتم نه ديگه نشد شروع کرد به التماس کردن که بزارم بره گفتم ببين اصلاً نترس با جلوت کاري ندارم فقط يه بار از پشت همين نه تورو بخدا نه گفتم ببين ازيت نکن تو که تا حالا چندبار اين کار رو تجربه کردي گفت نه بخدا اصلاً گفتم فرقي نداره حالا مي بيني چقدر لذتش از اون بيشتر هست و با اين حرفها آرومش کردم و کم کم مانتو و روسري رو از تنش درآوردم وقتي بازم اون رو با همون شلوار لي تنگ و بلوز مي ديدم که سينه هاي کوچيکش از زير کرست فنردار کاملاً برجسته شده بود محکم بغلش کردم و روي تخت خوابوندمش و محکم از لبهاش بوسيدم ميترا زير من داشت وجه ورجه مي کرد اما کم کم آروم داشت مي شد وقتي لب زيرش رو توي دهنم گرفتم و شروع کردم به مکيدن کاملاً معلوم بود که بدنش شل شد و مقاومتش کمتر از زير بلوز گرمي سينه هاش رو مي تونستم حس کنم همينجور که داشتم زير گردنش رو مي بوسيدم و آروم ميک مي زدم که جايش باقي نمونه دستم رو بردم پائين و از روي شلوار لي محکم چنگ زدم و کپل کونش رو محکم گرفتم و شروع کردم به ماليدن همين جوري محکم سعي مي کردم از جلو کيرم رو از روي شلوار به جلوش بمالم آه و اوهش بلند شده بود واقعاً خيلي باحال حال مي کرد تا حالا نديده بودم که دختري اينجوري آه و اوه بکنه بعضي وقتها وقتي خيلي حشري مي شود مي گفت اوي با يه حالتي اين کلمه رو ادا مي کرد که تنم مي لرزيد .دستم رو از پشتش بيرون کشيدم و بلوزش رو دادم بالا يه کرست فنر دار سفيد اون سينه هاي کوچيکش رو توي خودش گرفته بود قبل اينکه نزاره اون رو از تنش بيرون کشيدم با هرچه زور داشتم روي اون دراز کشيده بودم که نتونه اعتراضي يا حرکتي داشته باشه بدنش سفيد و باريک بود وقتي بند کرستش رو از پوشت باز کردم لبهاش داشت از ترس مي لرزيد همينجور بدنش گفتم نترس عزيزم هيچي نيست حالا چنان کاري مي کنم که خودت حال کني بدنم رو بالا اوردم و سريع تي شرت خودم رو هم بيرون کشيدم . مي دونستم بعضي از دخترا از موي سينه مردا خوششان مياد من هم سينه پر موي دارم آهسته موهاي سينه هام رو نزديک سر پستون ميترا کردم و سعي مي کردم آرام آرام بهش بمالم واي دوباره آه اوه اون بلند شد اينبار چنان آه وووووي مي کرد و چشماش هم خمار شده بود ديگه تحمل نکردم نوک يکي از ممه هاش رو با دندان گرفتم و شروع کردم به مکيدن با اين کار اون جيغ کشيد و با دستاش سعي مي کرد سرم رو از روي پستوناش جدا کنه اما نمي تونست حريف من بشه تا يه سير حسابي از ممه هاش نخوردم ولش نکردم با اين کارم مي دونستم که حالا کاملاً اورگاسم شده چون سست و بي حال شده بود همينجوري با بوسيدن شکم و نافش به شلوارش رسيدم وقتي دکمه هاي شلوارش رو باز مي کردم و اون شرت قرمز رنگش از زير اون پيدا بود چشماش رو باز کرد و گفت نه بسه ديگه اما بقدري سست بود که نمي تونست مقاومت کنه شلوار بقدري توي تنش چسبيده بود که وقتي پائين کشيدم شرتش هم با اون پائين کشيده شد واي با ديدن موهاي کسش ديگه طاقت نياوردم همونجا شلوار و شرتش رو که تا سر زانو پائين کشيده بودم رها کردم و يک راس رفتم سراغ کسش با انگشتم با دقت لبهاي کسش رو باز کردم با ديدن هردو سوراخش ياد اون روز مطب افتادم زبونم رو بردم جلو و يواش يواش با چوچولش بازي کردم چنان بدنش به لرزه اومد که پاهاش رو به هم چسباند که صورتم بين پاهاش قرار گرفت واي چنان با حرص مي ليسيدم و اون هم رفته رفته با آه و اوي وووي شروع کرد تا به جيغ کشيدن چنان جيغ مي کشيد که ترسيدم همه همسايه ها صداش رو بشنواند اما من مشغول کارم بودم . يکمي پائين تر آومدم و با دستم کپل کونش رو از هم باز کردم تا سوراخ کون تنگش رو ببينم داشت زور مي زد تا من نتونم کپلش رو باز کنم که باز مثل اون روز توي مطب عضلات کونش بازو بسته مي شد با ديدن اين صحنه ديوانه تر مي شدم از روش بلند شدم و کرم بي حس کننده رو برداشتم دوباره پريدم بغلش اون با ديدن اون کرم ازم پرسيد اين چيه نشونش دادم گفتم نترس بي حس کننده هست دردش رو کم مي کنه گفت واي نه مگه گفتم آره نترس دردش از خيار کمتره بعد غلطنوندمش به پشت و باز اون کپل رو از هم باز کردم و بادقت همه جاي سوراخ کونش رو چربي کردم که بي هوا انگشتم رو يکمي کردم توي کونش جيغ کشيد و محکم با دستش روتحني رو چنگ زد و همزمان از پشت سر با پاشنه پاش محکم زد به پشتم ولش کردم زود بلند شدم شلوار و شرتم رو با هم پائين کشيدم کيرم شق شق شده بود نشستم روي ران پاهاش و آروم سر کيرم رو نزديک چاک کپل کونش که هرچي مي تونست با زور به هم چسبانده بود اولين ضربه آروم که با سر کيرم به اونجا زدم گفت آي و بيشتر خودش رو جمع کرد اين کارش من رو بيشتر حشري مي کرد واسه همين چندبار اين کار رو کردم مخصوصا همون صوتي که مي گم رو ووويي بيشتر منو ديوانه مي کرد دوست داشتم بيشتر باهاش حال کنم واسه همين يکمي از جام بلند شدم و برش گردوندم و سريع روي سينه هاش نشستم و کيرم رو جلوي چشماش گرفتم از ترس گفت واي خدا . گفتم هان چيه تا حالا نديده بودي گفت نه واي نه آقا نادر ترو بخدا اگه اين رو تو ببري من مي ميرم گفتم نترس بابا بزار آلان اثر کرم که بکنه هيچي نمي فهمي اصلاً درد نداره حالا بيا يکمي با اين ور برو گفت نه يعني چي به سمت دهنش بردم گفتم يعني بليس سرش رو عقب کشيد گفتم تميز نترس گفت نه حالم به هم مي خوره که سر کيرم رو آروم گذاشتم روي لبش گفتم باشه حداقل ببوسش آروم لبهاش رو به هم غنچه کرد و از نوک کيرم بوسيد واي گرمي لبش رو روي سر کيرم که حس کردم از خودم بي خود شدم فشارش دادم و با زور يکمي از کيرم رفت توي دهنش اما گاز گرفت من هم مجبور شدم بکشم بيرون رو کردم بهش گفتم خوب پس گاز گرفتن هم بلدي هان با زور برش گردونم و زير لبم گفتم حالا چنان مي کنم تو کونت که زمين رو گاز بگيري .باز هم خودش رو جمع کرد محکم با سيلي زدم رو کپلش جيغ کشيد و گفت آي نزن چرا داري مي زني گفتم جون دوست دارم بازش کن زودباش شل کن خودتو بعد با زور از هم بازش کردم و سر کيرم رو يواش لاي پاهاش گذاشتم جوري که از کنار سوراخ کونش سرخورد رفت پائين که يهو گفت وووئي چه داغ گفت آره حالا کجاش رو ديدي وقتي بره تو اون وقت داغ تر هم مي شه يه چند بار کيرم رو لاي پاهاش بالا و پائين کردم و هربار بيشتر فشار مي دادم تا با کس و کونش بيشتر بچسبه که دفعه آخري يه جيغ کشيد فهميدم که سر کيرم به داخل سوراخ کسش خورده اما خوشبختانه تو نرفت . گفتم ببين اينجوري نمي شه يکمي شکمت رو بده بالا تا اين بالش رو بزارم زير شکمت اون وقت کمتر درد داري همراهي کرد و بالش رو زير شکمش گذاشتم اونوقت يکمي کپلش از هم باز شد و سوراخ کونش معلوم شد يکمي ديگه از اون کرم بي حس کننده رو برداشتم و به کونش ماليدم بقيه رو هم به کيرم حالا همه چيز محيا بود آروم سر کيرم رو گذاشتم لب سوراخ کونش که همينکه چسبيد و گرمي اون رو حس کرد دوباره خودش رو جمع کرد با دستم هرچي زور داشتم کپلش رو از هم باز کردم و يکمي فشار دادم چون چرب بود سر کيرم تا ختنه داخل رفت که يه اوف بلند کشيد و باز هم همون وووئي رو گفت وقتي بيشتر فشار دادم چنان چيغ کشيد که گفتم الان همه همسايه ها صداش رو شنيدن از ترس کشيدم بيرون محکم زدم روي کونش گفتم بابا يواش تر همه هسايه ها فهميدن با همون صداي لرزان که معلوم بود گريه اش گرفته گفت خوب تو يواش تر بکن داره مي سوزه آخه . گفتم اون روتحتي رو بگير به دندونات تا جيغ نزني اون هم همون کار رو کرد بعد دوباره کيرم رو گذاشتم در کونش باز فشار دادم يواش يواش داشت مي رفت تو واي داشتم خودم نگاه مي کردم وقتي کيرم مي رفت تو تمام عضلات سوراخ کونش رو از هم باز مي کرد ديگه قدرت نداشت خودش رو جمع کنه جيغ مي زد و پاهاش رو بلند مي کرد و روي هوا مي لرزوند بعد محکم مي زد روي تشک تخت مثل آدمي که داره جون مي ده اين کارش من رو بيشتر حشري مي کرد از اون ورم هي وووئي و آه و اوه بعد محکم با مشت مي زد روي تخت هرچي فشار مي دادم اين عمل اون هم بيشتر مي شد مي دونستم که داره درد مي کشه اما واسه من داشت لذت مي داد وقتي به ته کيرم رسيد اصلاً باورم نمي شد که اون کون به اون تنگي چه جوري اين کير کلفت من رو توي خودش جا داده بود وقتي خواستم آروم بکشم بيرون تازه دردش بيشتر شده بود اين رو مي شد از تقلا زدن و جيغ کشيدن و صدا کردن مادرش فهميدم چون هي مي گفت آي مامان وووئي مامان جون که ياد چهره خوشکل مادرش افتادم و بي اختيار گفتم جون چيه قربون اون مامانت هم بشم جون مامانت رو هم بکنم واي ديوانه شده بودم و اصلاً به التماس اون توجه نمي کردم وقتي کاملاً بيرون کشيدم ديدم اون کون به اون تنگي حالا از هم باز شده بود و اندازه دور يه يقراني باز يود توش هم ديده مي شد دوباره کردم تو اين عمل رو دو سه بار کردم و هربار يکمي کرم به کيرم مي زدم بعد کمي روانتر که شد يواش يواش حرکت رفت و برگشتي رو توي کونش کردم واي که چه حالي مي داد . ديگه خودش رو روي زانوهاش نتونسته بود نگه داره و کاملاً روي بالش تخت دراز کشيده بود و اين عمل باعث مي شد که کونش تنگ تر بشه واسه همين هي پاهاش رو به هم مي زد و از درد با پشت پاشنه پاش به کمرم مي زد و مي خواست تمومش کنم اما من اصلاً ول کن نبودم بلکه عمل رفت و آمدي رو تندتر هم کردم . چون کرم بي حس کننده زده بودم خيلي طول کشيد تا آبم بياد واسه همين ميترا ديگه جون نداشت و اون آخرا ديگه بي حال و بي حس افتاده بود و آروم آروم فقط مي ناليد که يهو حس کردم داره آبم مياد اما دلم نمي آمد تا کيرم رو بيرون بکشم محکم با يه ضربه آخر کيرم رو تا ته کردم تو بعد محکم از کمرش گرفتم و بغلش کردم يعني کاملا ً روش دراز کشيده بودم حس کردم تمام آب کيرم ريخت توي کونش مي تونستم حس کنم نبض زدن کيرم رو که هربار آبم توي کون ميترا مي ريزه رو حس کنم حالم جا اومد تمام بدنم خيس عرق بود بدن ميترا هم عرق کرده بود هرچند آبم اومده بود اما هنوز دلم نمي آمد کيرم رو بيرون بکشم اما يواش کشيدم بيرو که ميترا يه ناله کوچيک کشيد و روي تخت ولو شد وقتي نگاه کردم ديدم از سوراخ کونش آب کيرم داره بيرون پس مي زنه همه اين صحنه ها رو الان که توي فيلمي که ازش گرفتم مي بينم باز به ياد اون روز حشري مي شم راستش من تا حالا سکس زيادي داشتم اما هرگز طعم سکسي که با ميترا داشتم خصوصا وقتي که وووئي مي گفت هرگز از يادم نمي ره .بعد اون روز سه بار ديگه من ميترا رو از کون کردم که بعد چند ماه از اون مجتمع رفتند هرچند مي دونم کجا زندگي مي کنند و دو سه بار هم براش پيام فرستادم که مي خوام باهاش باشم اما راه نميده به اميد روزي که دوباره بيارمش توي خونه - ماجراي اون رو هم براتون مي نويسم

۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

داستان سکسی-عکسهای خفن +کلیپ انلاین سکسی کون کردن

لينک دانلود

download xxx

http://www.box.net/shared/28uhjjhfvs

Size: 4.6 MB/3gp

عکس از کليپ

23
سیاوش دل سوز

53
سیاوش دل سوز

15
سیاوش دل سوز

2376
سیاوش دل سوز


سیاوش دل سوز



اسم من سيمين 29 سالمه و 4 ساله كه ازدواج كردم اون موقع كه دختر خونه بودم هميشه تو خونه آزاد ميگشتم مخصوصا موقعي كه بابا خونه نبود آخه اون بعضي وقتا گير ميداد كه جلوي ياسر مراعات كنم ياسر دادشمه 6 سال از من كوچيك تره خيلي خوشگله و خوش هيكله خيلي از دوستام طلبه بودن باهاش دوست بشن بعضي وقتا از حموم كه ميومدم بيرون ميديدم لباسم رو كه آماده كردم جا به جا شده ميدونستم كار ياسره ولي به روش نمي آوردم يه بار هم كه فكر كرده بود من خوابم اومده بود تو اتاقم گوشه پتو رو بلند كرده بود داشت به پاهام نگاه ميكرد صداي نفسش رو ميشنيدم هم خنده ام گرفته بود

هم نميخواستم بهش زياد رو بدم ولي گاهي هم بهش حال ميدادم مثلا ميگفتم بيا من رو ماساژ بده ميفهميدم كيف ميكنه چند بارم كيرش بزرگ شده بود كه من ديدم ولي چيزي بهش نگفتم خلاصه كه ياسر از هر موقعيتي براي ديد زدن من استفاده ميكرد منم زياد بهش سخت نميگرفتم يه بار از توي كمدش يه فيلم سكسي پيدا كردم كره خر عجب فيلمي داشت حسابي خوشم اومده بود از فيلمه يه بار مسافرت رفتيم چون همه تو يه اتاق خوابيده بوديم ياسر كنار من بود وسط شب داشت با كونم بازي مي كرد كه از خواب بيدار شدم ولي نفهميد تا اينكه ديدم دامنم رو زد بالا و كيرش رو گذاشت لاي كونم و يه كم تكون تكون داد بعدم آبش رو ريخت و كثافت همونجوري شرتم رو كشيد بالا پشتش رو كرد خوابيد كه فرداش مجبور شدم برم حموم اينا گذشت تا اينكه من شوهر كردم شوهرم تو يه شركت كار ميكرد گاهي مجبور بود بره ماموريت براي همين نزديك خونه بابام خونه گرفتيم و هر موقع اون مي رفت ياسر شب ميومد پيشم يا من ميرفتم اونجا تو يكي از اين ماموريتا احسان مجبور شد يك ماه بره خارج از كشور خيلي حالم گرفته بود يه هفته آخر قبل از رفتنش هر شب برنامه داشتيم مثلا ميخواست تو رفتنش به من سخت نگذره نگو من بد عادت شده بودم يه هفته بعد از رفتنش يه شب ياسر اومد كه پيش من بخوابه هر موقع ميومد رو تخت كنار من ميخوابيد ولي ديگه كاري به كار من نداشت ولي اونشب من بدجوري حالم خراب بود غروبش هم يه كم اين شبكه پر بركت اسپايس رو نگاه كردم ديگه بد تر شده بودم قبل از اومدن ياسر يه حموم رفتم كه حالم بهتر شه ولي نشد كه نشد ياسر اومد مامانم برامون شام داده بود شام خورديم و يه كم ماهواره نگاه كرديم من گفتم من ميرم بخوابم تو هم هر وقت خواستي بيا رو تخت دراز كشيدم ياد كارهاي ياسر افتادم يه فكري مثل برق از ذهنم گذشت بلند شدم زود يه لباس خواب پوشيدم و زيرش فقط يه شرت پام بود 20 دقيقه گذشت كه ديدم ياسر تلويزيون رو خاموش كرد فهميدم داره مياد بخوابه خودم رو زدم به خواب از قصد پتو رو هم از روي زدم كنار تو اتاق يه شب خواب روشن بود معلوم بود من چي تنمه ياسر كه اومد انگار نفهميد اومد

كنارم خوابيد يه دفعه ديدم گفت اوه اوه بعد آروم گفت چه بدني كوفتت بشه احسان اين آبجي مارو مفت مفت ميكني خندم گرفت به زور خودم رو نگه داشتم پاهام رو تو شكمم جمع كردم كه كونم بيشتر بره سمتش ديدم آروم دستش رو گذاشت روي كونم و يه كم ماليد بعد وقتي فكر كرد من خوابم دستش رو انداخت روم و پستونم رو گرفت و آروم گفت جون عجب هلويي يه كم ماليد كيرش رو هم چسبونده بود به كونم يه كم گذشت ديدم ازم فاصله گرفت ولي خيلي زود دوباره چسبيد به من بله آقا شلوار و شرتش رو درآورده بود لباس خواب منم كه كوتاه بود بالا هم رفته بود شرتم رو هم ياسر پائين كشيد و كيرش رو چسبوند به كونم اينبار مثل مسافرتمون نبود چون من مزه سكس رو چشيده بودم و بد جوري هوس كرده بودم از داغي كيرش خيلي خوشم اومد يه كم كه گذشت يه دفعه برگشتم سمتش نزديك بود پس بيافته زبونش بند اومده بود چشماش داشت از كاسه در ميومد گفتم چيه چرا ترسيدي مگه چي شده داداش جون گفت سيمين ... گفتم چيه نترس من كه ناراحت نشدم تازه خوشم هم اومد چون احسان نيست منم هوس كردم ادامه بده داداش گلم بعد بدون اينكه بذارم حرف بزنه لبم رو گذاشتم روي لبش و شروع كردم به خوردن يه كم گذشت اونم راه افتاد توله سگ خيلي وارد بود از احسان بهتر لبم رو ميخورد دستشم گذاشته بود روي كونم و


ميماليد هر دو به پهلو خوابيده بوديم و ياسر موقع ماليدن كونم من رو به خودش فشار ميداد كه كسم بچسبه به كيرش منم كه منظورش رو فهميدم خودم كمكش كردم اولين باري كه با كيرش كسم رو لمس كرد لبام رو گاز گرفت تو همون حالت يه اومممممممممممممممم گفت منم لاي پام رو باز كردم كه قشنگ كيرش بخوره به كسم تو همون حالت لب تو لب ياسر خودش رو تكون ميداد بعد با دستش شروع كرد به ماليدن پستونام واي كه چه خوب اينكارهارو انجام ميداد لبش رو از لبم جدا كرد شروع كرد به خوردن پستونام با دستش كسم رو ميماليد انگشتش رو مي كرد تو كسم من ديگه كنترلي به خودم نداشتم و شروع كردم به ناله كردن ياسر من رو به كمر خوابوند خودش خوابيد روي من از گردنم شروع كرد به خوردن اومد پائين يه مكث كوتاه سر پستونام كرد بعد بازم رفت پائين يه كمي به نافم زبون زد كه من قلقلكم گرفت آروم آروم رفت پائين و رسيد به كسم اولش با ملايمت زبونش رو ميماليد به كسم ولي بعد از چند لحظه

حركاتش سريع شد و همش زبونش رو به لاي كسم ميماليد و اوم اوم ميكرد با دستشم پستونام رو چنگ ميزد منم ديگه داشت اشكم در ميومد بهش گفتم بسه بيا بكن توش گفت نه اول بايد با زبونم آبت رو بيارم بعد شروع كرد دوباره به خوردن كسم زبونش رو ميكرد تو كسم دماغش ميخورد به تاجكم واي كه چه حالي ميداد ديگه نتونستم خودم رو نگهدارم با صداي بلند شروع كردم ناله كردن وايييييييييييييييييي آخخخخخخخخ آيييييييييييييي بخخخخخووووووووورررر

بببببببخخخخوووووووووورررررررررر آآآآآآآآآآيييييييييييييي و اورگاسم شدم خيلي به من مزه داده بود ياسر رو كشيدم روي خودم ازش يه لب گرفتم بعد اون رو خوابوندم روي تخت خودم مثل آدمهاي گرسنه شروع كردم به ساك زدن كيرش واي با اين سن و سالش چه كيري داشت نوش جونش بشه اوني كه زنش ميشه كيرش از كير احسان درشت تر بود حسابي براش ساك زدم ياسر طوري من رو نشونده بود كه خودش بتونه با انگشت كسم رو بماله با اين كارش منم وحشيانه تر براش ساك ميزدم كه ديدم سرم رو از كيرش جدا كرد گفت بسه سيمين الان آبم مياد گفتم خوب بياد گفت نه ميدوني چند ساله من تو كف اين و كس و كونتم بايد امشب با كيرم بهشون حال بدم من رو خوابوند روي تخت به كمر مچ پام رو گرفت برد بالا فكر كردم ميخواد بذاره روي شونه هاش ولي ديدم پاهام رو گذاشت كنار سرم نفسم بند اومده بود بعد كيرش رو گذاشت جلوي كسم و در عرض چند ثانيه تموم كيرش رو تو كسم جا داد وقتي ديد من سختمه پاهام رو ول كرد يه كم نفس كشيدم بعد شروع كرد تلنبه زدن صدائي راه افتاده بود تو اتاق معركه يه كم كه كرد گفت سيمين خوب ميكنمت گفتم آررررررررررهههههههه بكن ميگفت ميخوام بگامت ميخوام جرت بدم آبجي جون بعد تند تر كيرش رو تو كسم ميكرد حس ميكردم كيرش تا نافم مياد يه كم گذشت گفت سيمين ميخوام كونتم بكنم گفتم نه ياسر دردم مياد هر چي اصرار كرد بهش اين اجازه رو ندادم چون زنايي كه از كون سكس دارن كوناشون خيلي بزرگه و تو لباس مجلسي خيلي زشته من به احسان هم اجازه ندادم كيرش رو تو كونم بكنه ياسر كه ديد موفق به اين كار نميشه من رو به حالت سجده خوابوند و كيرش رو از پشت كرد تو كسم با گفتن جون چه كسي داره آبجي سيمينم شروع كرد به تلنبه زدن با دستش پستونام رو ميماليد خودم هم با تاجكم بازي ميكردم نزديكاي اورگاسم دومم ديدم

صداي نفسهاي ياسر بلند شد منم تند تر تاجكم رو ماليد هر دو در حال انفجار بوديم گفت سيمين كجا بريزم منم گفتم همونجا تو كسم اونم با يه تكون تموم آبش رو تو كسم خالي كرد و تو كسم داغ داغ شد انگار آبش جوش اومده بود بعد ياسرشروع كرد به آههههههههههه كشيدن منم همزمان با ياسر اورگاسم شده بودlديگه دستم خسته شده بود خوابيدم روي تخت ياسر هم افتاد روم تو همون حالت خستگي و بي حالي گفت سيمين حامله نشي كار دستمون بدي گفتم نترس الان بلند ميشم قرص ميخورم يه خنده كرد گفت دستت درد نكنه گفتم دست تو هم درد نكنه داداش جون گفت سيمين به من نگو داداش از اين به بعد به اسم صدام كن گفتم چرا گفت آخه كدوم خواهر برادري با هم از اينكارا ميكنن كه ما كرديم گفتم عذاب وجدان داري گفت آره گفتم بي خود تو باعث شدي كه من نرم به غريبه ها كس بدم گفت يعني اينقدر حشري هستي كه نميتونستي جلوي خودت رو بگيري گفتم پس چي ميخواستم زياد به خودش عذاب نده بعد بلند شديم خودمون رو تميز كرديم رفتيم دستشويي و اومديم لباس پوشيديم اول ياسر رفت تا من از دستشوئي بيام ديدم ياسر رو تخت خواب خواب انگار چند ساعت بود خوابيده بود منم ديگه حموم نرفتم كنارش خوابيدم صبح ياسر رفت خونه منم رفتم حموم ولي ياسر از حركاتش معلومه كه از اين اتفاق خوشحال كه نيست هيچ يه كمي هم ناراحته

عکس سکسی,دانلود فیلم سکسی و کلیپ سکسی انلاین

مرکز دانلود کلیپ سکسی وعکس سکسی دختران ایرانی و اسیای و شرقی و غربی
بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد سياوش

سیاوش دلسوز
http://iranpress3gp.blogspot.com/


دانشمندان «خودارضایی» را برای زن و مرد بی‌ضرر و حتی مفید می دانند

کلیپ انلاین کون کردن ایرانی
عکس کلیپ


عکس بیشتر در ادامه مطلب میباشد more 




حدود سه سال پيش بود كه در يكی از محله های غرب تهران زندگی می كرديم. من در اون محل با دختری به نام رعنا كه حدود يك سال از من بزرگتر بود آشنا شده بودم. رعنا يك دختر خوشگل و خوشهيكل بود.با صورتی سفيد مثل برف و بدنی خوش تراش و بازم مثل برف.مدتی بود كه از حرفهايش فهميده بودم به سكس علاقه داره بدش نمياد با من رابطه داشته باشه.منم تو حرفهام بهش می گفتم يه روز بيا خونمون يا مثلا تو بيا از اين حرفها. مدتی گذشت تا اينكه يك روز جمعه صبح كه خونمون خالی شد منم مطمئن بودم كه تا شب هم كسی نمياد فرصت مناسب ديدم. سريع تلفن برداشتم ورعنا خبر كردم اونم به درخواستم جواب رد نداد.اومد خونمون.البته قبلش گفتم مواظب باشه كسی نبينه كه مياد خونمون. خوب اون روز اومد منم يكراست بردمش تو اتاقمو شروع كردم به نشون دادن اتاق بدهم دوتائی نشستيم رو تخت.رعنا يك دامن قرمز تنگ پوشيده بود كه تا بالای زانوهاش رو پوشنده بود و نمايش زيبائی به بدنش می داد.
و پاهای سفيدشو كه كاملا بدون جوراب بود مثل يك تيكه طلا نشون می داد كه چند وقت يكبار چشمای منو اسير خودش می كرد.و يك پيراهن تنگ قرمز هم كه نمايش جالبی به پستوناش ميداد پوشيده بود.و بند كرستش كه سياه بود از كنارش گوشه گردنش زده بود بيرون ونوك پستوناش كه مقداری متورم بود از زير پيرهنش معلوم بود.يك روژلب قرمز هم زده بود كه چشمهای هر مردی نوازش می داد. در ميان صحبت خودمو بهش نزديك می كردم.كه بدون مقدمه رفتم طرفش و لبامو به لباش چسبوندمو شروع كردم به لب گرفتن اولش خودشو كشيد عقب بعد مدتی اونم جلو زبونش در همان لحظه لب گرفتن من كرد تو دهانم ومن احساس داغی شديدی تو دهانم احساس كردم و يواش يواش ديدم كيرم داره بلند ميشه وخون توی اون مثل آتشفشان داره فوران می كنه. در همون حال دستامو دورش حلقه كردم شروع كردم به نوازش گوش و گردنش وهمينطور سينه هاش كه ديگه داشت از تو پيراهش می زد بيرون سريع بادستهام پيراهن چسبناكشو كشيدم بيرون.و ازروی كرستش شروع به بوسيدن پستوناش شدم .رعنا دستشو برد پشت كمرشو كرستشو باز كرد و پستونای بيقرلرشو انداخت بيرون و منم شروع كردم به مكيدن و ليسيدن نوك پستوناش.كه با ليسدن و مكيدن من هر چه بيشتر متورم می شدند.رعنا هم بيكار نبود با دستش كير منو از روی شلوار لمس می كرد. بعد از اين كه كاملا از پستوناش سير شدم بلند شدم و پيراهنمو در آوردم و رعنا هم زيپ شلوارمو كشيد پائين و منم از پاهام درآوردمش.و رعنا در همون حال كه من ايستاده بودم شرتمو كشيد پائين وكير منم كه حسابی شق كرده بود كرد تو دهانشوشروع كرد به مكيدن ليسيدن اون.با حركاتب منظم اونو ميبرد تو دهانش و خارجش می كرد و اين كارش هر چه بيشتر كير منو متورم ميكرد ديگه لحساس كردم آبم داره می آد. گفتم رعنا ديگه بخواب روی تخت اونم بروی كمر خوابيد و منم با يك حركت دامنشو در آوردم و شورت سياهش جلوی چشمانم نمايان شد. شرتشو از پاش درآورد و كس زيباش رو ديدم كه تازه تراشيده بودش و كاملا سفيد نمايان بود.و با زبانم به كسش حمله كردم صدای جيغ های كوتاهش كه از روی خوشی بود گوشمو نوازش می داد.وقتی به طرف چوچولش می رفتم اونو ميليسيدم به خودش تحركی می داد جيغ كوتاهی ميزد. ديدگه بايد كيرمو آماده می كردم بهش گفتم بلند شو و از پشت بخواب و كونتو بده بالا منم كاندوم كه ار قبل اماده كرده بودمو كشيدم رو كيرم تا كيرمو گذاشتم رو كسش اونو با دست زد كنار گفت نه بكون تو كنم و پرده دارم منم بی معطلی كيرمو يواش يواش كردم تو كونش كه نسباتا تنگ بود و خيلی داغ بود و شروع كردم به تلمبه زدن و بالا و پائين رفتن روی كون رعنا جوری كه تخت با حركات من تكون می خورد. ديگه احساس كردم آبم داره می اد كه كه كيرمو كشيدم بيرون و كاندومو سريع از رويش خارج كردم و ابمو با فشار بروی كون سفيدش پاشيدم . اون روز خيلی برای خوب بود چون می گفت كه خيلی حال كرده و خوشحاله و اميدواره بازم بتونيم با هم حال كنيم .

کلیپ ایرانی سکسی با پستونهای ناز

مرکز دانلود کلیپ سکسی ایرانی و عکس سکسی دختران بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد

موفق باشيد سياوش

عکس سکسی یک جنده خوشگل کون گنده .تلمبه زدن !!!!

دانشمندان «خودارضایی» را برای زن و مرد بی‌ضرر و حتی مفید می دانند """

کلیپ انلاین سکسی  کون کردن یه دختر سکسی با پستونهای ناز اون عکس این دختر سکس 

لینک دانلود

مرکز دانلود کلیپ سکسی ایرانی

movies 3gp sex/دانلود فیلم و کلیپ سکسی ایرانی وعربی

مرکز دانلود کلیپ سکسی وعکس سکسی دختران ایرانی و اسیای و شرقی و غربی !!!
بهترین سایت مجانی و اسان سکسی فارسی زبان میباشد
موفق باشيد

سیاوش دلسوز

عکس سکسی یک جنده خوشگل کون گنده .تلمبه زدن !!!!

دانشمندان «خودارضایی» را برای زن و مرد بی‌ضرر و حتی مفید می دانند """





داستان سکسی,عکس سکسی,دانلود فیلم و کلیپ سکسی

داستان سکسی,فیلم سکسی,عکس سکسی,فیلم سوپر,داستان سوپر,کلیپ سکسی

عکس سکسی
کس و کون نرم
عکس سکس کس و کون باحال
کون از نمای نزدیک

دوستان با حال و خفن بامحبت امشب سه کلیپ کم حجم وطنی و عربی همراه با عکس میباشد

1.......کلیپ سکسی یک دختر عرب درچت با وبکم

لينک کمکي دانلود در فورشیرد ميباشد 

 http://www.4shared.com/file/DRC9YHNw/arab-cam.html

لینک دانلود یک دختر عرب در چت روم با وب  لینک دانلود مستقیم با حجم 772kB kB / WinRAR

http://www.multiupload.com/UK715H77EK

2----کلیپ سکسی ایرانی با حال

لينک کمکي دانلود در فورشیرد ميباشد    http://www.4shared.com/file/iEfWuXdp/ir10.html

 لینک دانلود مستقیم با حجم خفن وطنی 6,67    MB

 http://www.multiupload.com/KE1YMIW7JJ

3----کلیپ سوم سکسی ایرانی با حال

 لینک دانلود مستقیم با حجم  (1.14 MB) خفن وطنی دیگر

 http://www.multiupload.com/OU5K8L50YE

 لينک کمکي دانلود در فورشیرد ميباشد     http://www.4shared.com/file/8J885-wO/sia_ir_3_.html

اما قبل از اینکه ماجرا رو براتون تعریف کنم می خوام از عطیه براتون بگم ... عطیه دختر یه مایه داره که تو پاسداران یه خونه بزگ که چه عرض کنم یه قصر دارند ! به جز خودش فقط یه خواهر 5 ساله خوشگل داره . شکر خدا برادرم نداره .همینه که انقدر باحاله . خودشم الان 21 سالشه .چهره خیلی جذابی داره؛ چشمای سبزآبی با مژه های بلند، لبای کوچولوی پرخون ، پوست سفید ، ابروهای نازک ودماغ سربالای عمل کرده . من نمی دونم این دختر چرا عاشق من شده! خداوکیلیم با این که من بد چیزی نیستم اما خیلی از من سرتره . فقط این جوری بگم که مامان و بابای عطیه برای اینکه وقتی میره بیرون از خونه کسی اذیتش نکنه بهش اجازه نمیدند با مانتوی خالی بگرده . آره عطیه چادریه !!! یه تارمو از موهاش هم از روسریش بیرون نمی ریزه که اگه اینطوری بود مطمینم روزی دوبار میدزدیدنش و انقدر میکردنش که ... ! قدش فکر کنم حدودای صدو هفتاده ، خوش استیل ؛ اصلا از زیر چادر برآمدگی سینه هاش به آدم چشمک میزنه . خلاصه ما هرچی از این عطیه بگیم کم گفتیم . شاید فکر کردید دارم کس میگم! آره ! شما میتونید اینجوری فکر کنید اما اونقدرام کسخول نیستم که از یه دختر انقدر خفن تعریف کنم. به جون خودمم پولی هم بابت تبلیغش نگرفتم . واما اصل داستان از اینجا شروع شد که ....... صبح جمعه بود ... هنوز تو رختخواب بودم که صدای زنگ تلفن از خواب بیدارم کرد . گوشی رو از بالا سرم برداشتم . با همون صدای گرفته خابالو گفتم :بفرمایید .( صدای نازک یه دختر بود که گفت)* سلام- علیک سلام* هنوز نشناختی ؟ من عطیه ام ! ...... ( تا گفت عطیه سریع خودمو جمع و جور کردم و با گرمی جواب سلامشو دادم .نمیدونم چرا تا صداشو شنیدم یه هو قلبم ریخت . از بس تو این چند وقت بهش فکر کرده بودم انگار واقعا عاشقش شده بودم .... !)- سلام... حال شما چه طوری عزیز؟* مرسی ( زودی پشت سرش گفت)* ببین من وقت ندارم فقط می خواستم بگم امروز مامانم اینا همه رفتند شمال و منم باهاشون نرفتم ، میتونی امروز یه سر بیای خونه ما با هم صحبت کنیم ؟( منم که که از قرار قبلی درس عبرت گرفته بودم و دیگه نمیخواستم این فرصتم از دست بدم ، سریع گفتم:)- معلومه میام !* چه ساعتی میتونی بیای؟- هر وقت که شما راحتید ، برای من ساعتش مهم نیست . پرسید :اصلا مهم نیست ؟- نه* پس حالا که اینطوره امشب ساعت 11 منتظرم !- 11 شب ؟ !!!* آره . بده ؟!- دیر نیست ؟* هیچ کی نمیاد خونمون . مامانم اینا تا دو روز دیگه بر نمیگردند- باشه میام* پس منتظرم .خداحافظ - خداحافظگوشی و که قطع کرد دیگه داشت قلبم از خوشحالی از جا در میومد... می دونستم امشب برام یه شب دیگست . آخه تا حالا همچین اتفاقی برام نیفتاده بود از همون موقع شروع کردم خودمو آماده کردن برای رفتن به خونه عطیه اینا . رفتم بیرون یه تی شرت سفید خوشگل خریدم . بعد یه ساعت حموم کردم و خودمو حسابی برق انداختم . ده یازده دستم مسواک زدم تا دندونام اکبند بشه ...... دیگه کم کم طرفای غروب شده بود . اضطراب وجودمو گرفته بود . از خونه زدم بیرون که یه جوری تا ساعت 11 خودمو سرگرم کنم . رفتم خیابون شریعتی . به سرم زد برم سینما . خلاصه تا ساعت 10.5خودمو اونجا الاف کردم از بس تو فکر بودم اصلا نفهمیدم فیلم چی بود . از سینما که دیگه اومدم بیرون یه راست رفتم پاسداران . 20دقیقه ای طول کشید تا اینکه بالاخره رسیدم . هوا دیگه تاریک تاریک بود . کوچه هم خلوت و ساکت ... رفتم سمت درشون . اول یه نگاهی به ساعتم کردم . یازده و پنج دقیقه ! قلبم دیگه داشت از شدت تند زدن وای میستاد . دیگه نمیتونستم جلوی اضطراب خودمو بگیرم . زنگ آیفون رو زدم . تا آیفون رو برداشت بدون هیچ سوالی گفت :*سلام ایلیا خوش اومدی . بیا داخلدر رو باز کرد ... وای که تا حالا تو عمرم همچین خونه ای ندیده بودم . انگار اومده بودم تو یه ویلای با صفای شمال . صدای شر شر آب که از جوی وسط حیاط می گذشت بلندترین صدایی بود که می شنیدم . جلوتر اومدم تا رسیدم به در اصلی خونه . منتظر شدم تا در رو برام باز کنه . ... نفسم حبس شده بود ... در رو یواش باز کرد .... از اولین لحظه دیدنم فقط اینو بگم که واقعا کم آوردم . گفتم :- سلام* سلام ایلیا خوش اومدی . بیا داخلرفتم تو . حقا که داخل خونشونم خیلی زیبا بود . راهنماییم کرد که کجا برم . نشستم رو یکی از مبلهای سالن مهمونیشون . بهم گفت : ایلیا همین جا بشین الان من میام . رفت تو آشپز خونه و پارچ و در آورد و دو لیوان شربت آلبالو ریخت و آورد گذاشت جلوی من . خودشم نشست روبروی من ....* بفرمایید از خودتون پذیرایی کنیدمنم که هنوز سرم پایین بود و جرات نگاه کردن تو چشماش رو نداشتم با همون حالت گفتم :- مرسی تشکراما دست به لیوان شربت نزدم . یه لحظه هر دوتامون ساکت شدیم ...* شربتش و دوست نداری ایلیا ؟ می خوای برات آب پرتقال بیارم ؟- نه مرسی . دستت درد نکنه همین کافیهکم کم سرمو بالاتر آوردم تا بتونم یه نگاه عمیق بهش بندازم . خدا بگم چی کارت نکنه عطیه ... آخه چقدر این بشر خوشگله ! دیدم سرشو خم کرده و داره تو چشمای من نگاه میکنه .یه لبخند ناز هم رو لبای سرخ کوچولوش بود ...تی شرت سفید خوشگلی تنش کردو بود طوری که بر جستگی سینهاشو بند کرستش کاملا مشخص بود . یه شلوارک قرمز خوش رنگی هم پاش کرده بود و پاهای سفیدشو انداخته بود رو هم . موهای خرمایی رنگ بلند صافشم بسته بود .همینجوری به من زل زده بود ... یه لحظه نگام به نگاه چشمهای سبزآبیش گیر کرد . باز گفت : شربتت رو نمی خوری ایلیا؟ یه خنده ای کردمو گفتم : بابا عطیه تو رو خدا با من مثله مهمونا نباش که خجالت میکشما . اونم یه نیشخند ناز قشنگ زد و گفت :* یعنی راحت باشم ؟- (بلند گفتم ) : اوهوم* خودت گفتی ها- خودم گفتملیوان شربت رو برداشت اومد کنارم نشست ؛ یه قلپ از شربت خورد ، دوباره یه کم بهم نزدیکتر شد ؛ باز یه ذره دیگه از شربت آلبالو رو خورد . ...دوباره یه کم دیگه اومد نزدیکتر به من طوری که پاهاش چسبید به پاهام ...* ایلیا ! لیوان منو نگاه کن- خوب ...!* جای روژمو رو لبه لیوان می بینی؟- آره* لیوان و داد دست منو دستشو گذاشت رو جای لباش رو لیوان و گفت :* از اینجا بخورلیوان و گرفتم از همونجا شربتو تا آخر سر کشیدم ...* خوشمزه بود- بود اما فکر نکنم به خوشمزگی ... !یه نگاه خماری بهم کردو با زبونش رو لباش و خیس کرد ...نمیدونم چرا نمی تونستم صحبت کنم با سر حرفی رو باز کنم . باز ساکت شدم . سکوت من عطی رو هم گرفته بود . شاید فقط صدای نفسهاش بود که می شنیم . یه چند دقیقه ساکت بودیم . نگاش کردم . شونه هامو رو شونهاش تکون دادمو گفتم :- ساکتی ...* چی بگم ؟* همه حرفام یادم رفته ایلیا ...باز تو چشماش نگاه کردم . دستامو بردم سمت دستاس ، اونا رو گرفتم .... یه کم با نوک انگشتاش بازی کردم و انگشتای دخترونشو یکی یکی بین انگشتای خودم گذاشتم ...دستشو تو دست خودم جمع كردم و محكم فشارشون دادم . لبو بردم طرف صورتش و يه ماچ كوچولو از لپاش گرفتم . خواستم به ماچ از لباش بگيرم ، صورتش رو برد عقب و گفت الان نه - چرا ؟* يه كاري بگم ميكني؟- جون بخواه* قول ميدي نگي نه ؟- باشه* قول داديا- باشه ...* مياي باهم بريم حمام ؟ !!زدم زير خنده و گفتم :- حمام ؟* آره .....* جون عطي بيا بريم- باشه .... عين اين دختر كوچولو ها كه دست باباشونو ميگيرند دست منو گرفت و برد سمت حمام . در حمام و باز كرد . وان حموم از آب نيمه پر بود . يه دستي به آب زدم . ديدم سرده سرده و گفتم :- اين كه يخه ! گرمش كن* بريم توش- سرما ميخوري .* با لباس ميرم- پس من با چي برگردم خونه* امشب مهمون مني پاهاشو كرئ تو آبو تو وان دراز كشيدو همه بدنش و برد زير آب . خيسي اب تي شرتش و به تنش چسبونده بود طوري كه برجستگي سينه هاش واقعا حشريم كرده بود . موهاي خيسشو از رو چشماش كنار زدو گفت : تو هم بيا ايليا . پاهامو گذاشتم تو ابو كم كم رفتم تو وان ... . انقدر آب يخ بود كه همه موهاي تنم سيخ شد ... تا خوابيدم كنارش ، سریع منو بغلش گرفت ، دستاشو دور شونه هام محکم فشار داد و گفت : تو چه گرمی ایلیا ! . دستامو دور کمرش حلقه کردم ، محکم تنش رو به خودم فشار دادم طوری که نرمی سینه هاشو رو سینه هام حس میکردم . یه نگاه عمیق بهم کرد . چشماشو بست و لبش رو گذاشت رو لب من . شروع کردم لب پاینش و میک زدن .... لب بالاییشم مزم مزه کردم ...پشت سر هم یه چند تا ماچ کوچولو از لباش گرفتم و با زبونم بین لباش و خیس کردم . عطی هم زبونشو کرد تو دهنمو منم زبونشو میک می زدم چقدر لباش خوش طعم بود ! دوست داشتم بیشتر بخورم. دیگه مست شده بودم . سردی آبم باعث می شد آغوش هم و بیشتر فشار بدیم ....دستمو آوردم طرف سینه هاشو گذاشتم رو پیرهنش ، اما نمیدونم چرا دستمو برداشت . نمی ذاشت سینه هاشو بمالم . با نگاهش بهم حای میکرد که نباید دست به سینه هاش بزنم ! باز چشماش رو بست . انگار میخواست لبای تشنش رو ارضا کنم . منم اول روی پلکاشو بوسیدم ، گردنشو ، گونه هاشو ، باز رفته سراغ لباش ؛ اگه بگه نیم ساعت با لبو زبون هم ور رفتیم دروغ نگفتم ! اما به جز لباش اصلا نمی گذاشت با جای دیگه ای از تنش بازی کنم . !بعد از نیم ساعت از تو وان بلند شد گفت : بسه ! یه حوله هم بهم داد و گفت سرتو خشک کن تا برم برات لباس بیارم . یه حوله هم رو موهای خودش گذاشت و شروع به خشک کردن موهاش کرد . از حموم اومدیم بیرون . رفت سمت اتاق . گفت : الان برات لباس میارم . تو نبا تو اتاق ! می خوام لباس عوض کنم . مات و مبهوت گفتم باشه . در اتاق و بست و بعد از یه دقیقه یه پیرهن و شورتک برام آورد . گفت بپوش منم الان میام . باز رفت تو اتاق و در رو بست ! منم زود تا نیومده تی شرت و شورتک و تنم کردم . این برام جالب بود که برام شورت نیاورئه بود 1 شاید روش نشده بود ! منم همون شورتک خالی رو پام کردم و نشستم رو کاناپه . منتظر شدم تا بیاد چند بار به سرم زد که برم در اتاق رو باز کنم اما پیش خودم گفتم این که تو اون وان با اون وضع لخت نشد ، حتما اگه الان در اتاق رو باز کنم شاکی میشه ! بی خیال شدم . نشستم و باز منتظر موندم . 10 دقیقه گذشت ؛ هنوز نیومده بود . گفتم : عطی ! چی کار می کنی ؟ زنده ای؟ اومدم ....پنج دقیقه بعد در اتاق رو باز کرد . واااااای ! چه قیافه ای که برای خودش درست نکرده بود . یه لباس یه سره قرمز مخملی که بالاش حالت تاپ داشت و درازی پایینش هم تا نوک انگشتای پاش می رسید . از اینکه این لباس رو پوشیده بود خیلی تعجب کردم . برگشتم بهش گفتم : این دیگه چیه پوشیدی . نکنه میترسیدی من لباسات رو به زور در بیارم ! چیزی نگفت . اود جلوی پای من که رو کاناپه نشسته بودم ، پشتش رو به من کرد و نشست . سرش رو انداخت پایین . گردنش رو رو به پایین خم کردو موهای پشت گردنش رو با دستاش ریخت جلوی صورتش . طوری که لختی گردنش معلوم شد . بیشتر تعجب کردم !همینطور که روش به پشت من بود دستش رو آورد پشت گردنش و زیپ لباسش رو که از عقب باز می شد تا کمرش کشید پایین .. ! با صدای وسوسه کنندش گفت : از الان دیگه من در اختیار توام ! هر کاری می خوای با من بکن ایلیا .. !بند کرست سفیدش رو از لای زیپ باز شدش میدیدم . کمرش رو از پشت گرفتم . زیپ رو تا آخر کشیدم پایین . ساکت بود . هنوز سرش پایین بود. آروم لباس یه سرش رو از تنش در آوردم . حالا دیگه فقط یه کرست سفید با یه شورت سفید بندی تنش بود . کرستش رو باز کردم . انداختمش زمین . دستاشو برد گذاشت رو سینه های لختش . بند شورتشم باز کردم و آروم از بین پاهای سفیدش در آوردم . همونطور که پشت بهم ایستاده بود دستم رو گذاشتم رو دستای گره کرده رو سینه هاشو اونا رو از هم باز کردم . هنوز سینه هاشو ندیده بودم ! دستامو کنار سینه هاش گذاشتم و انحنای اندامش رو تا نوک پاش لمس کردم ؛ بعد شروع کردم به مالوندن سینه هاش . تو مشتم جا می شد ... سر سینه هاش سفت شده بود . بیشتر فشار دادم . آخ که چه حسی داشت ... روش و کردم طرف خودم . هنوز سرش پایین بود و از خجالت نمی تونست تو چشمهام نگاه کنه . صورتش رو با دستام آوردم بالا . یه نگاه توی چشمای خمارش کردم و لبم و رو لبش چسبوندم . انقدر لب و زبون هم و میک زدیم که آب دهن هر دوتامون خشک شد . تی شرتم و در آوردم . رو دستام بغلش کردمو بردمش اتاق خواب و خوابوندمش رو تخت . خودمم خوابیدم کنارش . زبونم رو با آب دهنم خیس کردم و کشیدم رو گردنش، دیوانه وار میلیسیدمش و می اومدم پایی... لای سینه هاش ....! با نوک دندونام یه گاز کوچولو از نوک سینه های برومده خوش فرمش گرفتم . گفت : آخ ... ! یواش ایلیا ... نوک اون یکی سینش رو هم اینبار محکم تر گاز گاز کردم . بعد شروع کردم به خوردن سینه هاش ... هام ....! هام .... ! نوک سینه هاش یه کم سرد بود ، اما با آب دهنه داغش کردم . همینجوری که سینه هاشو می لیسیدم دستش رو برد سمت کیرم و آروم آروم از رو شورتک شروع کرد به مالوندن کیر شق شدم . منم که بیشتر حشری شده بودم شورتکمو کشیدم پایین . عطی هم بی هیچ رو در واسی سر کیرمو گرفت و با دستاش شروع کرد به بالا و پایین کردن .کیرم راست راست شده بود .سر کیرم از بس پر خون شذه بود از قرمزی داشت می ترکید . مالش دستای نرمش و رو کیرم حس می ردم . باز رفتم سراغ سینه هاش .... صدای اهستش رو می شنیدم که می گفت می خوامت ایلیا . منم در گوشش طنین دوست دارم رو زمزمه می کردم . باز دوباره زبونمو گذاشتم لای سینه هاش . همونطور که می لیسیدم می اومدم پایینتر . رسیدم به بند نافش ، نوک زبونم و کردم توش و یه کم بازی بازی کردم . عطی هم رو تخت به خودش می پیچید . اومدم پایینتر ، رسیدم به کسش ! وای که چه کسی داشت .... معلوم بود تازه به کسش صفا داده بود و تمیز بود . نوک زبونمو گذاشتم روی کسش و مزه مزه کردم . تند تند زبونمو بالا پایین می بردم . وقتی لای گودی کسش رو لیس می زدم انگار دارند تمام حلای عالم رو بهم میدادند ! خیلی تکون می خورد . نمی ذاشت کسشو راحت لیس بزنم . منم دو تا پاهاشو با دستم گرفتم و باز کردم و دوباره لیسیدم . صدای فریادش بلند شده بود ... " بسه ایلیا ..! دارم دیوونه میشم ... بسه ! "دست از لیسیدن بر داشتم . خوابیدم رو سینه هاشو بهش گفتم کرم داری؟! به روی میز اشاره کرد . رفتم و یه کم کرم برداشتم و زدم به دستام و مالوندم به کیرم . عطی رو به پهلو خوابوندم ... پاهاشو رو هم جفت کردمو با زانوهام دور پاهاشو حلقه زدم . کیرم و گذاشتم لاپاش و شروع کردم به مالوندن کیرم رو پاش ، طوری که وقتی می مالوندم سر کیرم روی کسشم لمس میکرد . کیرم و جلو عقب می کردم . از حشر زیاد داشتم دیوونه میشدم ... دیگه طاقت نداشتم . صدای ناله عطی هم حشری ترم می کرد . سر کیرم پر خون شده بود . میخواستم کیرمو بذارم تو کسش . اما می دونستم پرده داره . اینم می دونستم نمیذاره تو سوراخ کونش بذارم . بیخیال کسش شدم . با شدت بیشتری کیرمو لای پاهاش می مالوندم . انقدر با خشونت و صدای شلپ شولوپ زیاد کیرم رو داخل و خارج می کردم که صدای فریار آخ آه اووفه عطیه ! شنیده نمی شد . دیگه داشت ابم در می اومد . کیرمو از لا پاش در آوردم . سر کیرمو کردم یه طرف دیگه و آبم و رو تخت ریختم . عطی هم دستشو گذاشت رو کیرم و با مالوندنش از بالا تا پایین آبمو تا آخر در آورد !.... دیگه هم ارضا شده بودم ، هم خسته .. از بیحالی افتادم رو عطی ، یه یه دو سه تا لب کوچولو هم ازش گرفتم و با دستام تن لختش و به سینه هام فشار دادم . ...ساعت نزدیک 2 نیمه شب بود . صورتم و بردم سمت گوشاش .. لاله گوشش رو مکیدم و اروم در "وشش گفتم : شیطون ! این کارا رو از کجا یاد گرفتی ؟ نمیدونم چی شد تا این حرف رو زدم بغض کرد و اشک از چشماش درومد ! با صدای بغض آلود بهم گفت : من دوست دارم ایلیا ! من عاشقت شدم ! میخوام تو مال من باشی .... این حرف و که زد برای یه لحظه دلم ریخت ...! احساس کردم منم واقعا دوسش دارم . بهش گفتم : وجود ایلیا همش مال تو عطی ! گفت : نه ! میخوام واقعا مال من باشی ! گفتم : معلومه هستم ....گفت : باید بهم ثابت کنی ! جواب دادم : چه طور این کار رو برات بکنم ؟ آخه چطوری ثابت کنم دوست دارم ....گفت : نمی دونم 1 روم نمی شه بگم ! ... گریه هاش داشت عذابم میداد . دیگه از شدت گریه هق هق میزد . میترسیدم نفسش بند بیاد . گیج شده بودم . نمی دونستم باید چی کار کنم . گفت : الان یه ماهه منتظر این لحظه هستم ، که تو کنارم باشی ، کنارم بخوابی . میخوام یه قولی ازت بگیرم ! گفتم : جون بخواه عشق من ...گفت : می خوام قول بگیرم که باهام ازدواج کنی ! نمی دونستم چی جوابش بدم .... آروم گفتم : قول میدم ، قول میدم عطیه . پرسید : باور کنم ؟ جواب دادم : باورکن ! کفت باید بهم ثابت کنی ! گفتم آخه چه جوری ! همین امشب که نمیتونیم با هم ازدواج کنیم !آروم دستشو برد سمت کیرم و شروع کرد به مالوندن ! انقدر مالوند تا باز شق کردم . بعد با دستاش کیرمو برد سمت کسش ! گفت : اینجوری ایلیا !!! اینطوری می خوام بهم ثابت کنی !گفتم نه ! اینکارو نکن . بغض کرد و گفت : پس همه حرفات دروغه . گفتم : دروغ نیست . اینکارو نمی خوام بکنم چون شاید قبل از ازدواجمون من مردم . اون وقت میخوای چی کار کنی؟ گفت : من بعد تو زنده نیستم می فهمی؟باز کیرمو گرفت ... بررد سمت کسش. تو چشمهای دل فریبش نگاه کردم . التماس نگاهش و تو ته چشمهاشو تو قطره های ریز اشکاش می دیدم . اون لحظه یه حسی بهم می گفت که تو هم فقط با عطیه زنده ای . کیرم و گذاشتم رو کسش ... انقدر نرم بود که خودش بی اختیار سر خورد رفت تو ....اون موقع بود که از شدت درد صدای فریادش بلند شد ... آه ... ! دیگه نمی دونم بعدش چی شد . فقط یه لحظه به خودم اومدم دیدم همه جای تخت قرمز شده ... آره ! من اون کار رو کرده بودم . دیگه عطیه دختر نبود ! نمی دونستم کار درستی کردم یا نه . نمیدونستم پشیمونم یا خوشحال ! اما تو نگاه عطیه لبخند رضایت رو میدیدم ....با هم رفتیم حمام و خونه و تخت و تمیز کردیم و شستیم .... اون شب رو تا صبح تو آغوش گرم عطی خوابیدم .... بعد از ظهر فرداشم من برگشتم خونه خودمون ... اما این بار با یه تجربه سکسی بزرگ ...عطیه از اون شب برای من تا آخر عمرم یه رویا ساخته بود